به فرزند ایلیاتی که از صدای ضبط اتومبیلش،نوای نی به گوش می رسد،با دیدن درخت های کناربه یاد گرمسیر می افتد؛ در کوهپایه ها و دشت ها ،در حوالی چها ها و چشمه ها و در کنار تپه ماهورها به دنبال سیاه چادر می گردد و یوردها را جستجو می کند،حق بدهید که آخرین یوردها را بنگارد.
آخرین یوردها کار دل است،حرف عشق است،زبان بی زبانی است! آخرین یوردها ،برگ سبزی است تحفه ی درویش،تقدیم به همه آنهایی که: نام کوهیار،صیدال،حسام بیگ،صفدر و ...خاطرات پدران،پدربزرگ ها و غیور مردان ایل را برایشان زنده می کند؛
سروناز،گل بس؛گلناز و ...یاد مادران،مادر بزرگ ها و شیرزنان ایل را در ذهنشان زنده مجسم می کند.
یوردهایشان محترم و اجاق هایان مقدس بود. نمک گیر شدند،امیدوار بودند و ولوبگ نشدند.
مراد و مکتبش را درک کردند،دانش آموخته ی خیمه ی بزرگ بهمن بیگی شدند،به اردو رفتند و وارد چهل نفری شدند. با کوچ غریب شده اند و غم اسکان دارند.
هنوز واژه های زیبا اما غریب و رو به فراموشی را با گویش ایلیاتی به کار می برند. یورد به معنای محل برپا کردن سیاه چادر ایلات است.
کتاب حاوی 18 داستان کوتاه و دلنشین از زندگی ایل بزرگ خمسه و از جنوب تا شمال فارس،از لارستان تا آباده را شامل می شود.
کتاب آخرین یوردها