داستان دام شیطان برگرفته از سوژه ای واقعی در زندگی شخصی و برایم بسیار مهم وعبرت آمیز است. به همین جهت، تصمیم گرفتم آنرا به زیور طبع بیارایم. البته انتخاب همه اسامی، افراد، شهرها و مکان هادر این داستان، غیر واقعی و اتفاقی هستند.
دختر ساده و بی ریا در ذهنش دنیایی ساخته بود عاری از نیرنگ و فریب و دروغ و مملو از عشق به دیگران. او با وقار وآرامشی مثال زدنی هر روز به اشتیاق یادگیری علم و معرفت به دانشگاه می رفت و در گلخانه درس پای سخن استاد می نشست. و اینک پس از 8 ساعت درس و بحث و علم اندوزی، سرشار از رویاهای شیرین فهمیدن در یک غروب پائیزی در حال برگشتن به خانه شان است. چونان قاصدکی سبکبال که بر روی گل های زیبای باغچه پای می گذارد، بر روی پیاده رو خیابان قدم می نهاد و تنها و تنها تا انتها پاکی و صداقت خانه پیش می رفت. گاهی نیز می دوید تازودتر به خانه باصفایشان برسد.
گویی می رفت تا با پدر و مادر و دو برادرانش محمد و جواد یکی شده ذره های وجودشان از شعاع عاشقانه مهر و صفابه همدیگر، لبریز گردد.
کتاب دام شیطان