تاریکی همچون حاکمی دیکتاتور، سرسختانه بر جنگل حکومت می کرد. سمفونی پرطمطراق جیرجیرک ها، گوش جنگل را کر کرده بود. کمی آن طرف تر، صدای پرخاشگرانه رودخانه، بر ابهت فضا می افزود. یاکریم لاغری بر لب رود نشسته بود و آب می نوشید.
نویسنده قلم زیبایی داره اما به موضوع داستان اونطور که جا داشت پرداخته نشده. برای معمایی نشون دادن موضوعی تمرکز نویسنده روی تیمارستان و قتل بود ولی در انتها یک گروه تبهکار که تو موضوع داستان خیلی کم بهشون پرداخته شده بود داستان رو تموم میکنند. و این یعنی سردرگم کردن خواننده که چرا اینطور شد و چی شد که اینطور شد. چی شد که سوگند و شهریار عاشق هم شدن اون هم به اون شدت؟ چی شد که شهریار شروع به قتل مادران باردار میکرد؟ چی شد که تیمارستان رو جهنم خطاب میکرد؟ نقش دادیار تو قتل فرنگیس و ارتباطش با تیمارستان چی بود؟ گروه تبهکار دراصل خواسته و نوع فعالیتشون در چی بود و چه ربطی به تیمارستان داشتن؟ اون ارواح توصیف شده تو حیاط تیمارستان چه نقشی داشتن و در کل خیلی کم به توصیف شخصیتها پرداخته شده... شخصیت شهریار، دادیار، سوگند، کارآگاه و حتی دادستان...