طرفداران داستان های تاریخی به «پیا» و عزم او برای بقا علاقه مند خواهند شد.
روایتی غم انگیز درباره استواری و امید.
داستانی تأثیرگذار درباره فقدان، بقا، و پایداری. به شدت توصیه می شود.
دوباره به سمت پنجره رفت و سعی کرد تمرکز کند. «پیا» سرش را پایین انداخته بود و با عجله کوچه را طی می کرد، گاهی اوقات هم با نگرانی اطرافش را نگاه می کرد، انگار که می ترسید کسی او را ببیند.
«برنیس» اصلا نمی توانست تصور کند که او می خواهد به کجا برود. شاید او به دنبال دارو بود. شاید به بیمارستان می رفت تا کمک پیدا کند.
اما اگر دوقلوها مریض شده بودند، حتما خود خانم «لانگه» به بیمارستان می رفت، نه این که دختر نوجوانش را بفرستد. این درست نبود. مگر این که خود خانم «لانگه» نیز مریض شده باشد. «پیا» از پله های ساختمان بعدی بالا رفت و وارد آن شد. او داشت چه کار می کرد؟
خیلی قشنگه ، من رو تا حدود زیادی یاد جین ایر میانداخت ، اما پیا رو بیشتر دوست داشتم .
داستان به این قشنگی امتیاز بالا هم که داره 4.24،واقعا کم کاری نشره دیده نشده،من تازه خریدمش هنوز نخوندم
امیدوارم از خوندنش لذت ببرید 🌹
داستان فوقالعاده زیبا و دلنشینی که به لطف انتشارات سروش اصلاً دیده نشد ...