دو کتاب نخست در این مجموعه، جایزه ی «بوکر» را از آن خود کردند-کتاب سوم ممکن است حتی بهتر باشد.
آخرین بخش پرالتهاب در سه گانه ی باشکوه «هیلاری مانتل».
پایانی موفقیت آمیز بر داستانی مسحورکننده.
مشاور می گوید: «برو انجیل بخوان.» «جورج» اما جواب می دهد: «من انجیل را خوانده ام. به آن اما عمل نمی کنم. خیلی هم آن را درک نمی کنم. اگر درک می کردم، آدم زنده ای مثل شما بودم. باید دور از دربار، زندگی آرامی می داشتم تا دنیا را با تملق آلوده نکنم. بهتر بود از پوچی دور بمانم و از زیاده خواهی پرهیز کنم.»
موعظه ها را می خوانیم و می توانیم آن ها را رونویس کنیم. با این همه، نمی توانیم آرام زندگی کنیم. زیاده خواه و طمع کاریم. چون صبح بیدار می شویم و می بینیم خون هنوز در رگ هایمان می دود و با خود فکر می کنیم: امروز سر چه کسی را باید به دیوار کوبید؟ کجا زمین بی صاحبی هست تا مال خود کنیم؟
دست آخر به این فکر کنیم که اگر خداوند ما را دریانوردی زرنگ در میان دریانوردان بی خبر آفریده، چرا نباید ناخدا را به دریا بیندازیم و خود سکان را به دست بگیریم و کشتی را سالم به لنگرگاهی امن برسانیم؟
ادامه کتاب مجرمان را بیاورید و جلد پایانی مجموعه تالار گرگها است. داستان با مرگ تامس کرامول پایان مییابد و غم انگیزترین بخش داستان در این کتاب گنجانده شده است. متن کتاب روانتر و قابل فهمتر از دو جلد دیگر است و بسیار جذاب به آخرین ساعات و لحظات کرامول میپردازد. مخصوصا صفحات آخر کتاب که با خودش افسردگی خاصی را حمل میکنه.