در یککلام این کتاب به روانکاوی حافظ، و روانکاویهای خود حافظ در اشعارش، میپردازد. و باب نوی در حافظپژوهی عصر جدید گشودهاست.
کتاب اینگونه آغاز می شود:
" اگر به شما بگویند که در مومیایی توتانخامون، خنجری از جنس آهن وجود داشته، احتمالا نظرتان را به خود جلب نمی کند، مگر اینکه بدانید که در زمان توتانخامون، آهن در مصر بسیار کمیاب بوده است. آنگاه دیگر خیلی تعجب نمی کنید اگرمصرشناسان به شما بگویند که احتمالا این شیء از آسمان به زمین آمده، و آهن آن از یک سنگ آسمانی استخراج شده است. طبیعی است که وقتی مصریان فرعون را پسر خورشید میدانسته اند، خنجراو نیز بایستی از آسمان بیاید و از آهن موجود در سنگ آسمانی ساخته شود. این موضوع را ترکیب خاص این خنجر نیز که آهن همراه با نیکل و کبالت است، تأیید میکند. حالا این بیت را در نظر بگیرید و فکر کنید چه نکته ای در آن نهفته است؛
شرابی بی خمارم بخش بارب/ که با وی هیچ درد سر نباشد
بیتی است از خواجه که بسیار در نظر اول ساده می نماید. اما اگر کل دیوان حافظ را در نظر بگیریم، این بیت منحصر به فرد است. چرا؟ چون در کل دیوان که بارها و بارها کلمه شراب کهن و می لعل ودخترز به کار رفته، حافظ آنها را یا از ساقی خواسته یا از پیر می فروش و پیر مغان و در میخانه و خرابات. اما این تنها بیتی است که در آن به جای آنها این شراب از «رب» (یا رب خواسته شده است. چراکه شرابا طهور)، یا شراب بی خمار را، همان طور که در سوره دهر آمده ، رب می نوشاند، نه ساقی دیگری."
کتاب حافظ و رود جادو