صحنه ی اول اتاق نشیمن. چمدان باز وسط اتاق است. آزاده روی مبل نشسته و لیلی و صبا وسایل داخل چمدان را مرتب می کنند. صدای گریه زنی میانسال با زمزمه هایی به زبان ترکی شنیده می شود. هر از گاهی راحیل با تکه ای لباس یا کفش یا هر چیز دیگری وارد می شود آنها را کنار چمدان می گذارد و باز خارج می شود. صبا کی فکر می کرد به همین آسونی باشه؟ لیلی کی گفته آسونه؟ به نظر من که شبیه معجزه است و...