حسین آقا حالا دیگر هفت سالی می شد که سرایداری خانه حاج رضا را بر عهده داشت یعنی درست از وقتی که عموی پیرش بعد از سال ها خانه شاگردی حاج رضا از دنیا رفته بود به یاد عمویش و مهربانی هایی که او در حقش کرده بود افتاد . او حتی آخرین لحظه ها هم از یاد برادر زاده تنهایش غافل نبود و از آقای احسانی خواهش کرده بود مش حسین را نیز به خانه شاگردی بپذیرد. حسین آقا غرق در تفکراتش هر از گاهی سرش را تکان می داد و با لبخند، دندان های نامنظم و یکی در میانش را به نمایش می گذاشت. صدای در حیاط که با شدت کوبیده می شد او را از دنیایش بیرون کشید. شیلنگ روی زمین رها شد، آب سر بالا رفت و مثل فواره دوباره روی زمین برگشت. یک جفت کفش کهنه که پشتش خوابانده شده بود، لف لف کنان به سمت در دویدند در حالی که صاحبشان بلند بلند می گفت: «آمدم...صبر کنید آمدم» با باز شدن در چهره درخشان دختری با پوستی لطیف و شفاف و قامتی متوسط نمایان شد. در حالی که با چشمان سیاهش به حسین آقا چشم دوخته بود با لبخند شیطنت باری گفت: سلام، چه عجب مش حسین! یک ساعته دارم زنگ می زنم…» - توی حیاط بودن دخترم! صدای زنگ رو نشنیدم. دیر کردی، آقا سراغت رو می گرفت... یلدا منتظر شنیدن باقی حرف های مش حسین نماند. محوطه ی حیاط را به سرعت طی کرد. پله ها را دو تا یکی کرد و وارد خانه شد. آن جا یک خانه دو طبقه دویست متری بود که در یکی از نقاط مرکزی شهر تهران ساخته شده بود، نه خیلی قدیمی و نه خیلی جدید، اما زیبا و دل نشین بود. انگار واقعا هر چیزی سر جایش قرار داشت. حیاط بزرگ با باغچه ای که بی شباهت به یک باغ نبود و انواع درخت ها و پل های زیبا در آن یافت می شد.
با سلام و عرض ادب خدمت کتابخوانهای عزیز،یک نقد ریز حقوقی به داستان داشتم که قصد دارم اینجا بگم،ابتدا بگم که حاوی اسپویل هست و کسانی که داستان رو نخوندن این نقد بنده رو هم نخونن،خب اول این که عقد نکاح مانند هر عقد دیگری اگر با اکراه هر یک از طرفین انشاء بشه غیر نافذ هستش البته نه باطل اما اگر به قصد صوری بودن انشاء بشه بدلیل نداشتن قصد جدی باطل هستش و نویسنده تاکید داشت ک ازدواج این دو فرد نه فقط از سر اکراه بلکه صوری هستش و پدر شهاب هم بهش تاکید داشت که یلدا خواهرته و دستت امانته!،از این بگذریم در آخر داستان متوجه شدیم که عقد اونها نه تنها با شرایطی که گفتم صحیح بود! بلکه برخلاف تراضی طرفین که ۶ ماهه بود،دائم هستش،یعنی درسته ک صیغه عقد برای طرفین عقد دائم خونده شد ولی در قانون در اختلاف بین نیت ظاهری و نیت باطنی،نیت باطنی ارجحیت داره و چون این عقد به نیت ۶ ماهه بوده ادامهی اون بعد از ۶ ماه حتی با اجازهی هر دوطرف هم صحیح نیست و باید صیغه مجدد خونده بشه[ساده بگم، یلدا و شهاب صیغهی ۶ ماهه بودن(به تراضی) نه صیغهی دائم ،و صیغه ۶ ماهه(حتی به تراضی طرفین) تبدیل به دائم نمیشه]
یه لحظه با خوندش حس کردم مقابل قاضی ایستادم وااااای وا بده شاید از اولش عقد دائم بوده چون میدونسته اینا عاشق هم میشن گفته ۶ ماهه از طرفی هم گفته مثل خواهرته که تو خونه تنها هستن خطایی نکنه ببخشید من مثل شما نمیتونم قانونی صحبت کنم عامیان2ه گفتم
آخرشم که دوست شهاب گفت حاجی گفته زن عقدیته یعنی از اولشم ۶ ماه در کار نبوده چون میدونسته عاشق هم میشن....داستاتو کامل بخونید بعد نظر بدید لطفا
عالی بود واقعا از خوندنش لذت بردم خیلی ساده وروان ودلنشین بود
وقتی کوچیک بودم خوندمش وواقعاباخوندنش حس خوبی داشتم اسم همهی رمانهایی که خوندم یادم نیست ولی اینوخوب یادمه.قشنگ بود
خیلی خوب بود من که خیلی دوسش داشتم قلم نویسنده به دلم نشست.
من عاشق این کتابم لطفا اگر پی دی افش رو میتونید بذارید چون من هرکاری میکنم پیداش نمیکنم
این کتاب رو ۱۱ سال پیش ۲۵ تومن خریدم یادش به خیر... و بعد دهها بار خوندمش
نویسنده شخصیت یلدا وشهاب رو از دوشخصیت اصلی رمان"غرور وتعصب" جین اوستن،برداشت کرده در شرایط واقعی هرگز هیچ دختر و پسری نمیتونن ۶ماه در یک خونه باشن و کاری بهم نداشته باشن.اصل داستان کاملا غیرواقعی و غیرمنطقیه. بگذریم از بقیهی نقاط ضعف کتاب!
رمان خیلی قشنگی بود منم ۱۵سال پیش خوندم و واقعا دلم میخواست دوباره بخونمش و تو یکهفته دوبار خوندمش ولی کاش نویسنده اخر داستانو انقد با عجله تموم نمیکرد کل ماجرا تو ۱۰ صفحه تموم میشه حیف بود کاش اخرش شهاب حرف دلشو میزد
کتاب سانسور شده س؟
اصلا جالب نبود بلکه خسته کننده بدون هیچ هیجانی کلیشه ای و ... رمان باید هر لحظه ش پر از هیجان باشه نه که جون خواننده رو ب لب بیاره که بگه مرده شور خودت و شهابت رو ببرن.اینو فقط یک خوانندهی حرفه ای رمان درک میکنه
بنظرم رمان بسیار خوب و روانی بود و کشش زیادی داشت ، من ۵ دفعه اونو خوندم و باز هم دلم میخواد بخونم
به بقیه دوستان سفارش میکنم حتما مطالعه کنن. خیلی متفاوته وزیبا
بسیار کتاب عالی و بینظیر انقدر داستان جذاب و شیرینی داشت تو یه روز خوندم و تمومش کردم به نظر من نویسنده فرهنگ ایرانی و اسلامی رو خوب به رشته تحریر درآورده ونسل جدید باید بیشتر با این فرهنگ یرانی اسلامی آشنا بشن
بسیار بسیار زیبا ولطیف جذاب و هر کس سر جای خودش اصلا هم خسته کننده نبود
کتابی از قماش پرشمار کتابهای زرد و بیمایه و بازاری و مبتذل ... ده بیست صحفه اش رو بیشتر نخوندم... ارزش وقت صرف کردن نداره
پس نمیتونی نظر بدی تا اخرش نخوندی
خطر اسپویل⛔️ کتاب جالبی بود. من از شخصیت شهاب خوشم میومد و البته امیدوار بودم زودتر حرف هاشون رو به هم بزنن که تا اخر کتاب هم متاسفانه مستقیما نگفتن. اینکه از نظر خیلیها پایان کتاب غمگین بود به نظر شخصی من اصلا اینطور نبود و به قول معروف سر کسی بی کلاه نموند و هر شخصیتی به کسی که میخواست رسید و خوشبخت شد. داخل داستان صحنههای غم انگیز وجود داره ولی پایان خوبی برای عشق شهاب و یلدا نوشته شد.
عالیییی بهترینه
مح خیلی از این کتاب خوشم اومد در واقع اصلا اهل رمان نیسم ک ی نفر بهم اینو هدیه داد منم اولش نمیخوندم ولی گفتم حداقل اولشو بخونم چی هست اصن مقدمه خوندم دیدم جالب ب نظر میرسه و خوندم از اونجا ب بعد من عاشق هر رمانی شدم دمت گرم داشم
خیلی چرت😒
تقریبا ۱۵ سال قبل که هجده ساله بودم همسایمون این کتاب رو از کتابخانه گرفت خودش خوند و به من هم داد تا بخونم خیلی خیلی از این کتاب خوشم اومد ودوستش داشتم ،هیچ وقت هم ازیادم نمیرفت و دوست داشتم کاش یکبار دیگر هم اون کتاب رو داشتم و باز هم میخوندم ، تا اینکه چند رو پیش کتابخانه ثبت نام کردم و کتاب رمانی را انتخاب کردم و به منزل آوردم همین که چند صفحه خوانده بودم متوجه شدم همان کتاب هست خیلی خیلی خوشحال شدم . 😢😍❤❤❤
چقد شخصیت مزخرفی داره این شهاب اخههه😐و یلدا چقد تو سری خور هست تو داستان🤦🏻♀️اگه نویسنده برای دختر داستانش یذره غرور و شخصیت قائل میشد بد نبود😕
چقد شخصیت مزخرفی داره این شهاب اخههه😐و یلدا چقد تو سری خور هست تو داستان🤦🏻♀️اگه نویسنده برای دختر داستانش یذره غرور و شخصیت قائل میشد بد نبود😕