تو باید خداوند را شکرگزار باشی که یکی از اخراجی ها نیستی. چرا باید خودت را با این همه خطر درگیر کنی. فاطیما حرف او را تایید کرد و گفت:«اگر در زمان درگیری من هم در دانشگاه بودم بی تردید اخراج می شدم. ..»
بیلکیسو پایین رفت. با مرد جوانی که در ماشین او نشسته بود به آرامی حرف زد، مرد جوان چند جعبه مقوایی و تعدادی پوستر با خود آورد…
امینا گفت:«من فقط به دنبال اصلاحات هستم، قصد تغییر ندارم…» بی دلیل نمی خواست همه را دلسرد کند… دو هفته بعد بیانیه باکارو اهداف برای اصلاحات را گروه پشتیبان منتشر کرد. نسخه ای برای مجلس، نماینده ها، فرماندارها و دفتر مقامات محلی، حقوقدان ها، روزنامه ها و مدیران دولتی ارسال کردند.
… ربیع ادامه داد:«… بازپرس محترم وقتی این زن ها را به خیانت و آشوب متهم می کند در واقع عدالت خواهی را در مجموعه قوانین قضایی ما نادیده می گیرد. اتهامی که هیچ پشتوانه ای برای اثبات آن وجود ندارد… من اعتراض دارم.»
قاضی گفت:«اعتراض وارد نیست.»
امینا گفت:«نه ما همه در یک زندان بزرگ هستیم. جامعه ما زندان بزرگی است با انواع کلیدهای مختلف در را به روی مردم قفل می کند و زندانبان هم پلیس نیجریه است…» بیلکسیو کاملا” ناامید شد. سر تکان داد و تلفن زنگ زد…