آنجا امجدیه بود. خانه ی تو و خانه ی خیلی های دیگر. خرامیده وسط شهر، محصور بین چهار خیابان، قلب تپنده ای در خیابان روزولت پیش از انقلاب و خیابان مفتح بعد از انقلاب. با سکوهای نزدیک به زمین که صدای ضربه زدن توپ را می شنیدی. صدای فریاد بازیکنان را، نق زدن مربی ها را، و سوت داورها را. خانه ی تو می توانست بین بیست وپنج تا سی هزار نفر را در خود جای دهد. خانه ی تو پنجشنبه جمعه های شلوغی داشت. خانه ی تو به رغم بضاعت کم (چند باری در بخش هایی روی سکوهای چوبی در ارتفاعی بالا می نشستی و از لای الوارهای چوبی زیر پایت را نگاه می کردی و سرت گیج می رفت) میهمان نواز بود و برای اهالی اش فاخر به نظر می رسید... پس زمینه ی ساختمان های مسکونی ضلع شمالی که گاه وبیگاه صاحب خانه ای؛ میهمانی در قاب پنجره می نشست یا روی بام می ایستاد و بازی را تماشا می کرد صمیمیتی بی حصر را القا می کرد و تو غبطه می خوردی چرا یکی از آن خانه ها به تو تعلق ندارد تا از آن بالا پایین نیایی. در امجدیه فارغ از طرف داری تیم های محبوبتان و هورا کشیدن برای بازیکنان موردعلاقه تان به یک خانواده تعلق داشتید. فوتبال با همه ی فراز و نشیب ها، و زیبایی ها و گاهی زشتی هایش دغدغه ی خانوادگی تان به شمار می رفت. اهالی امجدیه بافرهنگ جنگ و همین طور منطق جدل آشنا بودند، آن ها فرهنگ عذرخواهی کردن را هم می شناختند. وقتی طرفداران تاج، استقلال، همایون بهزادی را مورد عتاب قراردادند و طرف داران پرسپولیس علی جباری را، هفته ی بعد مراسم آشتی جویان برپا شد. فوتبال جاری در امجدیه با هر قصه ای به رمانتیسم تمایل می یافت... در امجدیه بود که بسیاری از بازیکنان و شخصیت های بزرگ فوتبال را دیدی. در امجدیه بود که استنلی متیوز، ستاره ی دهه ی 1950 انگلیس و مرد سال فوتبال اروپا را که برای بازی خداحافظی حسن حبیبی به میدان رفت دیدی. جف هرست و گوردون بنکس، هر دو رباینده ی جام جهانی ۱۹۶۶ را. اووه زیلر، کاپیتان تیم ملی آلمان در جام جهانی ۱۹۷۰ را با پیراهن هامبورگ. اوزه بیو، ستاره ی پرتغالی و قهرمان جام باشگاه های اروپا را با پیراهن بنفیکا. هلنیو هررا، مربی افسانه ای اینتر و فرانک اوفارل، مربی بدخلق منچستر یونایتد را دیدی...
از سال 1321 مقارن با اشغال ایران، برگزاری مسابقات فوتبال ترکیب جدی تری گرفت. تیم ایران با تیم ارتش انگلستان که از بازیکنان مثل منین، میگر و بیک استفاده کرد در امجدیه رو به رو شد. در این دیدار برای اولین بار به طور رسمی بلیت فروخته شده. فدراسیون فوتبال ایران سال 1325 به وجود آمد و نخستین رئیس آن دکتر محمدعلی رکنی بود که چهار سال در آن مسند باقی ماند. ایران در آن دوران در المپیک لندن 1948 شرکت کرد و نام ورزشکاران ایران برای نخستین بار وارد آرشیوهای رسمی جهانی شد. همان سالی که محمدجعفر سلماسی یگانه مدال را در رشته ی وزنه برداری، مدال برنز، برای ایران به ارمغان آورد. همان سالی که محمد نامجو در وزن پنجاه و شش وزنه برداری پنجم شد. همان سالی که امانوئل آغاسی، پدر آندره آغاسی، به عنوان مشتزن ملی پوش ایران در وزن پنجاه و چهار کیلوگرم، در مرحله ی اول برابر الولرو ویسنته دونش از اسپانیا شکست خورد و حذف شد. از دهه ی 1320 به بعد بود که برد و باخت های تیم ملی شمرده شدند. همه به پیروزی ها بالیدند و شکست ها را به رخ کشیدند. وقتی تیم ملی ایران در 1326 در امجدیه برابر ترکیه قرار گرفت و سه بر یک مغلوب شد، یگانه گل ایران را مسعود برومند به ثمر رساند که شاگردی از مکتب باشگاه شاهین بود. بازوبند کاپیتانی را محمد خاتمی بسته بود که بعدها داماد شاه شد و با درجه ی ارتشبدی عنوان فرمانده ی نیروی هوایی را یدک کشید. ترک ها در استانبول شش گل به همان تیم زدند. پاکستانی ها هم در تهران پنج گل دریافت کردند تا فوتبال ایران طعم پیروزی بر یکی از همسایگانش را بچشد.
نخستین کتابی که در سال ١۴٠٣ به پایان رسوندم.. روایات کوتاه و جذاب از تاریخچهی فوتبال در کشورهای مختلف.. یه نکتهی جالب که تو کشورهای مختلف دیده میشد کوشش دیکتاتورها جهت انحراف افکار عمومی از وضعیت جامعه از راه مسابقات فوتبال و همچنین استفاده شون از نتایج تیمهای ملی کشورشون به عنوان نشانهای از اقتدار حکومتشون بود.
در این کتاب ارزشمند به تاریخچه فوتبالی در کشورهای صاحب نام + ترکیه، سوئد، اروپای شرقی، کلمبیا، اروپای شرقی و همچنین فوتبال زنان پرداخته میشه و دکتر صدر با ارئه منابع مختلف و موثق، اطلاعات مهمی رو در اختیار فوتبالدوستان قرار میده که بسیار جذاب و خواندنی هستن. نخستین باشگاههای فوتبال در هر کشور، هولیگانیسم، بارزههای اصلی فوتبال در ملل مختلف، درگیری سیاست و جنبشهای مختلف با فوتبال، همه و همه در این کتاب با شرح و بسط توصیف شده که یه پکیج کامل رو عرضه میکنه. روح دکتر صدر نازنینمان شاد و یادش جاوید...
لعنت به مرگ....