از کتاب (۴): ترس بدترین چیزهاست.///برای زندگی کردن باید رنج کشید.///مواد مخدر نسلی از جوانان بیخیال به وجود میآورد.///اگر شکنجهگران بیمارند، پس چه باید گفت دربارهی سیستمی که وجود آنها را ضروری میکند.///گیج از این همه لذت به بیاندرنیامدنی.///گاهی احساس میکنم که شادی، جنایتی به بزرگی خیانت است و من که از موهبت زندهبودن و آزاد بودن برخوردارم گناهی مرتکب شدهام.///شراب خوب که شایستهی مستها نیست و در دهان آنانی که شایستهاش نیستند، مزهی تلخ میدهد.
از کتاب (۳): خدا زندگی نمیکند، زیرا نمیتواند بمیرد. هم از این روست که خدا نه تو را میشناسد و نه تو را دوست دارد.///آیا این دیکتاتوری نیست که خانهی هرکس را نیز به یک زندان بدل میکند؟///من غمگینم. زیرا میخواهم برنده باشیم، اما ندایی در درونم میگوید که نخواهیم شد.///هر لطفی، بذر انتقام را در خود دارد.///آیا زمینی که وطن من است، مرا به خاطر خواهد آورد؟///دلم میخواست خدایی وجود داشت و آن خدا کر نبود تا من میتوانستم از او بخواهم که تمامی رنجی را که برای او مقدر کرده، به حساب من بنویسد.///تنها یک چیز است که آزاد است: قیمتها.///میدانم که هرگز با زنی نبوده، اما شاید وقتی که تا حد از پای افتادن، مست میکرده، از راه دور، به دختری که آنقدر عشق به او داده تا همهی وجودش ته کشی ه، سلام میداده یا نفرین میکرده.
از کتاب (۲): آدم هر کاری میکند تا از کشیدن سیگار لذت ببرد. چرا برای شنا به دریا میروی؟ چرا با دوستانت گپ میزنی؟ چرا کتاب میخوانی؟ چرا مینویسی؟ چرا عشقبازی میکنی؟، لذت در کشیدن سیگار است. مثل اجرای یک مناسک میماند.///این جنگی خشن است. جنگی عریان. جنگی است که اگر بخواهیم در آن شکست نخوریم، باید از همان تکنیکهایی استفاده کنیم که دشمنانمان از آنها استفاده میکنند. بر آنیم تا آنها را برای نهارمان بخوریم، پیش از آنکه آنها ضیافت شامشان را از گوشت ما برپا ساخته باشند.///اما چه تعداد، در درون مرزهای کشورشان در تبعیدند؟ چه ادارهای آمار و ارقام آنان را که محکوماند به سکوت و تن دادن به قضا، ثبت میکند؟ آیا جنایتی به نام کشتن امید، بدتر از جنایت کشتن مردم نیست؟
از کتاب (۱): وقتی که پای نفت در میان باشد، قتلها تصادفی رخ نمیدهند.///ای خواننده عزیز، اگر پس از نوشتن این سطرها، هنگام عبور از عرض خیابان، اتوبوسی از روی من رد شد به بدترین حالت فکر کن، و تو درست فکر کردهای.///قدرت مثل یک ویولن است، با دست چپ گرفته میشود و با دست راست نواخته میشود.///ترس، هر کسی را به قهرمان المپیک تبدیل میکند.///خدا به تنها کافی نیست.///پرسشهایی وجود دارند که نمیگذارند به خواب روم.///سی سالم بود، اما بین حافظهام و میل به رفتن به پیش، مقدار زیادی رنج و ترس روی هم انباشته شده بود.///او برای مبارزه زندگی کرد و نه برای پیروزی. مبارزهای که هرچه بیشتر برای حفظ شان انسانی ضروری میشد.
از کتاب (۱): وقتی که پای نفت در میان باشد، قتلها تصادفی رخ نمیدهند. ای خواننده عزیز، اگر پس از نوشتن این سطرها، هنگام عبور از عرض خیابان، اتوبوسی از روی من رد شد به بدترین حالت فکر کن، و تو درست فکر کردهای. قدرت مثل یک ویولن است، با دست چپ گرفته میشود و با دست راست نواخته میشود. ترس، هر کسی را به قهرمان المپیک تبدیل میکند. خدا به تنها کافی نیست. پرسشهایی وجود دارند که نمیگذارند به خواب روم. سی سالم بود، اما بین حافظهام و میل به رفتن به پیش، مقدار زیادی رنج و ترس روی هم انباشته شده بود. او برای مبارزه زندگی کرد و نه برای پیروزی. مبارزهای که هرچه بیشتر برای حفظ شان انسانی ضروری میشد.
این کتاب مستندی است از احوالات شخصی گالئانو و آن چیزی که بر سر او و خبرنگاران و روزنامهنگاران و آزادیخواهان آمریکای لاتین علیالخصوص اروگوئه رفته است. کتاب بسیار روان ترجمه شده است. خلاقیت نویسنده در بیان افکار و استفاده به جا از فرم بینظیر است. در طول خواندن کتاب تلاش میکردم آرام آرام و کم کم پیش بروم مبادا که کتاب تمام شود و صد حیف. این کتاب را به کسانی که با عقل فکر میکنند و با قلبشان احساس میکنند و نه به عکس، پیشنهاد میدهم.