«بوف کور» یک داستان کوتاه نیست،رمان هم نیست، محاکات است. مکالمه ای است با درون؛ درون بینی است.کاوش در خاطرات است. حکایتی است حاوی صمیمی ترین نفسانیات یک هنرمند. یک حکایت سوررئالیست وعجیب وغریب است و پر از غم غربت. اما آیا همین دو- سه جمله برای شناسایی «بوف کور» کافی ست؟ این رسم چند سالی است که معمول شده تا با هر اثری همچون یک صندوق باروبنه رفتار کنند و دو- سه کلمه مختوم به اسم «ایسم» و «ایک» را به عنوان انگ روی آن بزنند و خودشان را از شرش خلاص کنند. گرچه بر سر «بوف کور» نیز همین داستان پر از جهل و تباهی رفته است، «بوف کور» صندوق باروبنه نیست. کوتاه ترین کوششی که برای شناختن یا شناساندن «بوف کور» به کار می رود، دست کم باید به اندازه ی خود «بوف کور» باشد، چون آنچه در «بوف کور» نیست جمله پردازی و تصنع است.
کتاب رمزگشایی