در شورش تو
به کابوس های شبانه ام
هرشب یک نفر
باچاقوی آشپزخانه میان سینه اش
آنقدر در خوابم پرسه می زند
که خون را تا خرخره ام
بالا می آورد
بیدار می شوم
و به عمق فرو رفتگی خواب هایم در تخت فکر می کنم
مگر چند نفر در من مرده اند؟
صدای چکیدن اشک هایت از سقف خانه
درون ظرف های شسته نشده
مرا به باران های اسیدی بی وقفه ی این خانه
مشکوک می کند