. و ناگهان هجومِ تاریخ و پسرخالههایی که جدا میافتند... تازهترین رمانِ محمد حسینی یعنی «زمستانِ سرزده» از روزهای اول انقلاب آغاز میشود. نوجوانهایی که در کورانِ انواعِ زندهباد، مُردهبادها میخواهند «انتخاب» کنند. قصهی رضا و منصور که از روی بام شاهد هجومِ پاسدارها هستند به یک خانهی تیمی و همین تماشا مسیر زندهگیشان را از بُن تغییر میدهد. قرار میگذارند در شور و شوق و عشق به سلاح به گروهای بپیوندند که برایشان به شدت جذاب شده. منصور و رضا یک جان در دو تن هستند اما یک حادثه آنها را جدا میکند و این تازه آغاز داستان است... حسینی در سه لت روایتِ خود را میسازد و تا زمانِ حال پیش میآید، تا زمانی که یک پسرخاله در «تیرانا» پایتختِ آلبانی رانده و مانده و خسته جا مانده و دیگری در تهران از این تحریریه به دیگری میرود و سعی میکند پدر خوبی باشد و دربارهی گذشته حرفی نزند اما مگر میشود رازهای گاه طعنهآمیز را تا ابد پنهان کرد؟ پسزمینهی داستانِ محمد حسینی از درگیرهای ابتدای دههی شصت آغاز شده. زمانی که بسیاری یکشبه بهواسطهی آرمانها، هیجانها، دستورها یا حتا ماجراجویی مقابل هم قرار گرفتند. برادر علیه برادر، پدر جدا از پسر، مادر خشمگین از دختر و همین تکههای ناگهان که بسیار خون هم همراه آورند با خود چند نسل را مملو از حفره کرد. در داستاننویسی ایران مدتیست که به این دورهی بسیار جریانساز تاریخی توجه شده و اگر قبلن صرفن آثاری سیاه و سپید دربارهاش نوشته میشد حالا آثاری درخور نوشته میشود. آثاری که از بهترین نمونههایاش «فریدون سه پسر داشت» عباس معروفی بود یا رمان رسمی منتشرنشدهی «این تنها بازی جهان بود» محمد رضاییراد یا رمانِ خوبِ «تپهی خرگوش» از علیاکبر حیدری و البته فیلمِ درخشانِ «آشغالهای دوستداشتنیِ» محسن امیریوسفی و... «زمستانِ سرزده» دقیقن از دلِ همین تلاطمِ پراتفاق قهرمانهای خود را برمیگزیند و قصهای میسازد که درش زمانی طولانی و حجمِ اتفاقها آدمها را تهی میکند مگر عشق بتواند اتفاقی رقم بزند که انگار تنها چارهی باقیمانده است، تنها چراغ که هنوز میتواند حبرِ جغرافیا و تاریخاش را بر هم بزند. برای همین آخرین رمان محمد حسینی که عمدهی شهرتاش به رمان «آبیتر از گناه» است، حالا تاریخ میدمد و برمیآید و روایت از گوشتِ آدمهایی که زیر آفتاب این تاریخ وحودشان سوخت، گاهی دود شد و به هوا رفت.( مهدی یزدانی خرم)
عالیه این رمان