کتاب بانو گوزن

Lady Deer
کد کتاب : 41236
شابک : 978-6220107477
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 186
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2021
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 9
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب بانو گوزن اثر مریم حسینیان

"بانو گوزن" رمانی است به قلم "مریم حسینیان" که داستان تنهایی های زنی در آستانه ی یکی از بزرگ ترین تغییرات زندگی اش، یعنی مادر شدن را به تصویر می کشد. "طاطا"، شخصیت اول رمان "بانو گوزن" نوشته ی "مریم حسینیان" است که در نخستین قدم های پیشرفت و توسعه ی کسب و کار هنری خود، متوجه می شود که باردار است. حال او مانده و رویایی که نمی خواهد بخاطر این اتفاق غیرمنتظره، از آن دست بکشد. اما مساله اینجاست که کودک متولد نشده ی او، در شرایطی نامناسب قرار دارد و پزشکان اکیدا به او توصیه کرده اند که استراحت مطلق پیشه کند. او در این اجبار به وجود آمده، دست به مرور گذشته ی خود می زند و مخاطب را با خود همراه می کند.
شخصیت اول رمان "بانو گوزن" یک زن است اما "مریم حسینیان" این داستان را فقط برای زنان به نگارش درنیاورده است. "بانو گوزن" آن خط مشترکی است که انسان ها، چه در قالب جنسیت یک مرد باشند و چه زن، می توانند روی آن حرکت کنند و به واسطه ی حرکت روی این خط مشترک، یکدیگر را درک کنند. اینجا پای افکار و احساساتی در میان است که پیرامون عمیق ترین تجربیات انسانی شکل می گیرند؛ کیست که نتواند داشتن یک رویا و تلاش برای آن و سپس قرار گرفتن در وضعیتی که او را وادار به عقب کشیدن موقت یا دائم از آن رویا می نماید، درک نکند؟ رنجی که در "بانو گوزن" به تصویر کشیده شده، رنجی ملموس برای همه ی انسان هاست و "مریم حسینیان" موفق شده با خلق داستانی جذاب، خواننده را با قصه ی زیبای خود همراه و همدل کند.

کتاب بانو گوزن

مریم حسینیان
مریم حسینیان (زادهٔ ۱۳۵۴ در مشهد) نویسندهٔ ایرانی و از فعالان «انجمن ادبیات داستانی خراسان» است.مریم حسینیان در اول فروردین ۱۳۵۴ در مشهد به‌دنیا آمد. مهندسی خاک‌شناسی خود را از دانشگاه فردوسی مشهد گرفت و کارشناسی زبان و ادبیات فارسی را از دانشگاه پیام نور مشهد دریافت کرد.مریم حسینیان از فعالان انجمن ادبیات داستانی خراسان است او از ۱۳۸۰ عضو هیئت مدیرهٔ ای انجمن و مسئول برگزاری کارگاه‌های داستان بوده‌ است.حسینیان سال‌هابا مطبوعات مشهد و کشوری همکاری داشته&zw...
قسمت هایی از کتاب بانو گوزن (لذت متن)
صدای بابا نمی آید. گوزن انگار دارد چیزی را فشار می دهد به دیوار. جست می زند و سرش را بالا می گیرد. پیکر خون آلود بابا به شاخ های گوزن گیر کرده است. گوزن بلند می شود و هیکل لاغر و خون آلود بابا را دور سرش می چرخاند و پرت می کند به تنها اتاق مان که من در آن پناه گرفته ام. خودم را سریع کنار می کشم. جنازه ی بابا محکم به در برخورد می کند و پرت می شود وسط اتاق. سایه ی گوزن را جلو در می بینم که در تاریک روشن اتاق نگاهم می کند. از برق چشم هایش می ترسم...