همسایگان آتش، مرداب و باد تند، بر آتش شکفته عبث دور می زنند. باد: من می دمم که یکسره مرداب را با شعله های گرم تو دارم چو خشک رود. مرداب: من در درون روشن گرم تو آب را، جاری نمی کنم. ره می دهم که بر شوی ای آتش! رونق فزای و دلکش. سوزنده تر زیان کن و بی باک تر درآی! اما به میل باد تنابی به روی من خشکی نه ره بیابد هرگز به سوی من. تا آنکه غرقه ماند این زال گوژپشت درگنده های آب دهانم. یک میوه ی درست به شاخی شیرین و خوش ننشانم.