مراسم عروسی زیبایی بود ، با حور ساکنان خانه سالمندان که همگی برای حضور در این مراسم حسابی به خودشان رسیده بودند. حنا لباس کرم رنگ پوشیده بود و زیبا بود. مایکل هم کت و شلوار سرمه ای پوشیده بود و سربلند ایستاده بود . من هم ساقدوش آنها شدم . خانه سالمندان به آنها اتاقی اختصاصی داد. اگر کسی می خواست یک عروس هفتادوشش ساله و داماد هفتادونه ساله را ببیند که عین جوان ها رفتار می کردند ، می بایست این زوج را می دید. پایان عالی ماجرای عاشقانه ای که تقریبا شصت سال طول کشید.