همچنین نیاز است میان دو نوع اثبات تمایز قائل شویم؛ اثبات قطعی، که صدق یا کذب را ورای هر تردید تثبیت می کند، و نسخه ای ضعیف تر از این مفهوم، که مقتضی آن است که تجربه صدق یا کذب را محتمل کند. مثلا ما، حتی علی الاصول، نمی توانیم قطعا صدق یا کذب تعمیم های جهان شمول علم و زندگی روزمره را اثبات کنیم. ما صرفا می توانیم شماری متناهی از مشاهدات، مثلا در مورد انبساط فلزها هنگام گرما دیدن، داشته باشیم، و این شاهد نمی تواند صدق این تعمیم جهان شمول را که همهٔ فلزها هنگام گرما دیدن منبسط می شوند قطعا ثابت کند. برهان قطعی بر کذب آن نیز ورای دسترسی ماست، زیرا هر گاه گمان کنیم با فلزی روبه روییم که گرچه گرمای زیادی بدان داده ایم منبسط نشده است، و وسوسه شویم نتیجه بگیریم که ما بدین طریق ورای هر تردیدْ کذب آن تعمیم را تثبیت کرده ایم، آنگاه خود را با این وظیفه مواجه خواهیم یافت که ورای هر تردید تثبیت کنیم آنچه گمان می کنیم فلز است واقعا هم فلز است. با این حال، چنین تعمیم هایی بی تردید واقعا معنادارند. استدلال ایر این است که همهٔ عبارات واقعی، همچون تعمیم های جهان شمول، فرض هایی هستند که نمی توان صدق و کذبشان را قطعا ثابت کرد. بنابراین به کارگیری نسخهٔ قوی مفهوم اثبات پذیری به این نتیجهٔ «خود- نفی کننده» منتهی می شود که هیچ عبارت واقعی ای بامعنا نیست. لذا بسیاری چیزها بدین وابسته است که آیا نسخهٔ ضعیف تر، که مقتضی اثبات عبارات به مثابهٔ صدق و کذب های محتمل است، حکمی صحیح در خصوص تعمیم های جهان شمول صادر می کند یا خیر.