27 اسفند ماه سال 1327 در محله ناصر خسرو به دنیا آمدم. تنها فرزند پسر خانواده هستم و چهار خواهر دارم. در حیاط خانه ما در ناصرخسرو زیرزمینی داشتیم كه در آن پراز كتاب بود و من بین این كتاب ها قایم می شدم و بازی می كردم. وقتی بزرگتر شدم پدرم مرا به فروشگاه ناصرخسرو می برد و روز و شب من بین كتاب ها می گذشت. كم كم سعی می كردم اسم كتاب ها را یاد بگیرم. وقتی شش سالم بود به خیابان جمالزاده شمالی كنونی رفتیم. در آنجا من را به مدرسه فرانسوی ها به نام «مریم» بردند. من از لباسی كه خواهرهای آن مدرسه می پوشیدند می ترسیدم. این باعث می شد از مدرسه فراری باشم تا اینكه در نزدیكی های خانه ما مدرسه ای باز شد و من به آنجا رفتم. شش كلاس اول را در این مدرسه گذراندم. در دوران دبیرستان دوست داشتم به مدرسه البرز یا ادب بروم اما پدرم من را در مدرسه اندیشه ثبت نام كرد كه برای من تبعیدگاه بدی بود؛ چرا كه هیچ كدام از همكلاسی های من در این مدرسه نبودند. زمانی كه می خواستم انتخاب رشته كنم با آقای آذر یزدی مشورت كردم و گفتم كه به ادبیات علاقه دارم. ایشان هم پیشنهاد دادند كه رشته طبیعی بخوانم. بنابراین سال 1346 دیپلم گرفتم. فروش كتاب های درسی برای همه یك «بره كشون» بود. زمانی كه فروش این كتاب ها شروع می شد مادرم به همراه خواهرهای من به فروشگاه ناصرخسرو می آمدند و در فروش كتاب به ما كمك می كردند. این اتفاقات مربوط به حدود سال 1335 است. مادرم صندوق دار فروشگاه بود.