کورت ونه گات: خالق معجونی از خنده، تخیل و خشم



در نظر ونه گات، تنها راه رسیدن به خوشبختی و نجات یافتن از جنون و بی معنایی هستی، مهربانی است.

کورت ونه گات، نویسنده ای بود که استعداد کم نظیرش در نوشتن کمدی های تاریک و بینش اخلاقی پایدارش، سبب خلق رمان هایی به یاد ماندنی و ارزشمند همچون «سلاخ خانه شماره پنج»، «گهواره گربه»، و «خدا حفظتان کند آقای رزواتر» شد. او در داستان های هیجان انگیزش، حال و هوای زمانه  و تخیل یک نسل را با هنر و مهارتی مثال زدنی به تصویر کشید. 

ونه گات در طول دوران حرفه ای خود، چندین نمایشنامه، مقاله و داستان کوتاه نوشت اما رمان های این نویسنده بودند که در میان آثار کلاسیک در فرهنگ ادبی و عامه ی آمریکا به جایگاهی تثبیت شده رسیدند و او را به نمادی ادبی، به خصوص برای جوانان آمریکایی در دهه های 1960 و 70 میلادی تبدیل کردند. این نویسنده ی نابغه، درست مثل «مارک تواین»، از شوخ طبعی برای پرداختن به اساسی ترین سؤالات وجودی بشر استفاده می کرد:

چرا ما در این جهان هستیم؟ آیا وجودی برتر، همه ی این مفاهیم را به وجود آورده و آیا امیدی به انسانیت هست؟

شباهت دیگر او با «مارک تواین»، داشتن حسی عمیق از بدبینی بود. ونه گات در سال 1991 درباره ی «تواین» می نویسد:

تواین در نهایت از خندین به رنج های خود و اطرافیانش دست کشید و زندگی بر روی این سیاره را بی معنی در نظر گرفت. او مُرد.

ونه گات با به وجود آوردن ترکیبی هنرمندانه از داستان های علمی تخیلی، فلسفه و البته شوخ طبعی در آثارش، علاوه بر پرداختن به تم های متافیزیکی، آسیب های ناشی از فرهنگ مصرف گرایی و یا تخریب محیط زیست را نیز به تصویر می کشید. رمان های او (مجموعاً چهارده عنوان)، در جهان هایی عجیب و متفاوت می گذشتند و پر از تصاویری واژگون و وهم آلود، و شخصیت هایی با نژادهای مختلف و متفاوت بودند. این نویسنده ی آمریکایی با استفاده از تخیل نامحدود خود، جهانی کامل را با تمام جزئیات ریز و درشت آن در داستان هایش می آفرید.

سرنوشت سازترین لحظات زندگی کورت ونه گات در روز بمباران شهر «درِسدِن» آلمان توسط نیروهای متفقین در سال 1945 به وقوع پیوست. او که در این زمان به عنوان اسیری جنگی در درسدن حضور داشت، این رویداد مهیب را به چشم دید. در روز بمباران، هزاران غیرنظامی کشته شدند و در آتش و دود ناشی از انفجارات پی در پی، از بین رفتند. ونه گات در این باره می نویسد:

بمباران درسدن، اثری هنری بود؛ برجی از دود و آتش برای به یادگار نگه داشتن خشم و رنج انسان های بسیاری که زندگی شان، به خاطر طمع بی پایان و خودبرتربینی و بی رحمی آلمان از هم گسیخته و نابود شده بود.

اما این تجربه ی دردناک و عجیب، پایه های شاهکار ونه گات، رمان «سلاخ خانه شماره پنج» را به وجود آورد. این کتاب در سال 1969 و در زمان شعله ور بودن آتش جنگ در ویتنام، و ناآرامی های نژادی و دگرگونی های اجتماعی در ایالات متحده به انتشار رسید. «سلاخ خانه شماره پنج»، آنچنان جامع و بی نقص توانست حال و هوای تغییر و دگرگونی در آمریکا را به تصویر بکشد که داستانش، به استعاره ای درخشان برای عصر جدید تبدیل شد.

در نظر ونه گات، تنها راه رسیدن به خوشبختی و نجات یافتن از جنون و بی معنایی هستی، مهربانی بود. شخصیت اصلی کتاب «خدا حفظتان کند آقای رزواتر»، این فلسفه ی ونه گات را این گونه بیان می کند: 

سلام، بچه ها. به سیاره ی زمین خوش آمدید. اینجا هوا در تابستان ها گرم است و در زمستان ها، سرد. زمین، گرد و خیس و شلوغ است. شما حداکثر چیزی حدود صد سال اینجا زمان دارید. بچه ها، فقط یک قانون هست که من می دانم: لعنت بهش، آدم مجبور است که مهربان باشد.

ونه گات، آگاهانه از به کارگیری ساختارها و علائم نگارشی مرسوم خودداری می کرد. کتاب های او، ترکیبی از داستان و خودزندگی نامه بودند که با لحنی ساده و آشنا روایت می شدند. «گراهام گرین»، نویسنده ی کتاب «جان کلام»، ونه گات را «یکی از تواناترین نویسندگان آمریکایی» نامید. برخی منتقدین بر این باور بودند که او، یک گونه ی ادبی جدید را به وجود آورد و با در هم آمیختن ژانر علمی تخیلی با شوخ طبعی های منحصر به فرد و چالش های اخلاقی، فردی جریان ساز در عرصه ی داستان نویسی بود. در طرف مقابل، عده ای ونه گات را به تکرار خود در آثارش و استفاده ی چندباره از موضوعات و شخصیت هایی یکسان متهم می کردند. او در این باره بیان می کند:

اگر وقتم را با خلق شخصیت های جدید تلف می کردم، هیچ وقت نمی توانستم توجه مخاطبینم را به موضوعاتی جلب کنم که واقعاً مهم بودند.

ونه گات با موهای فرفری و اغلب نامرتب خود، برآمدگی زیر چشمانش و لباس های چروکیده اش، شبیه یک استاد فلسفه بود که کارش را رها کرده است! او اغلب پشت به پشت سیگار می کشید و سرفه ها و نفس های سنگینش، گاهی اوقات حرف هایش را قطع می کرد. ونه گات به هیچ وجه با شهرت ناآشنا نبود و تقریباً همیشه به گردهمایی ها و مهمانی های ادبی مهنتن و لانگ آیلند دعوت می شد. 

این نویسنده ی بزرگ، دوران کودکی سخت و عجیبی را از سر گذراند. پدر کورت در زمان رکود اقتصادی، مدت زیادی را بدون کار و درآمد گذراند و مادرش نیز، با مشکلات روحی و روانی دست و پنجه نرم می کرد. ونه گات در این خصوص می گوید:

وقتی مادرم در نیمه های شب، عقلش را از دست می داد، نفرت و تحقیری که نثار پدرم (مردی بسیار آرام و مظلوم) می کرد، بی محدودیت و خالص، و عاری از هرگونه فکر و شناخت، بود.

مادر او سرانجام خودکشی کرد و این حقیقت تلخ، هیچ وقت از ذهن و ضمیر کورت پاک نشد. ونه گات معتقد بود که در سراسر زندگی، در ارتباط با زنان مشکل داشت و این جمله ی عمه اش را هیچ وقت فراموش نکرد که به او گفت: «همه ی مردان در خانواده ی ونه گات تا سر حد مرگ از زنان می ترسند.»

ونه گات پس از سپری کردن دوران کودکی و نوجوانی، برای تحصیل در دانشگاه کورنل به شرق ایالات متحده رفت اما قبل از این که از دانشگاه فارغ التحصیل شود، به ارتش پیوست. ارتش در ابتدا، او را برای مطالعه ی مهندسی مکانیک به نهاد فناوریِ «کارنِگی» در پیتزبورگ و دانگشاه تنسی منتقل کرد. این نویسنده در سال 1944 به اروپا فرستاده شد و پس از مدتی کوتاه، جنگ را در «نبرد بولج» از نزدیک درک کرد. ونه گات پس از نابودی تقریبی یگانی که در آن حضور داشت، چندین روز در پشت خطوط دشمن سرگردان بود تا این که به اسارت در آمد و به کمپ اسیران جنگی در نزدیکی شهر درسدن فرستاده شد. او در آن جا به همراه سایر اسیران به کار در سلاخ خانه ای زیرزمینی گماشته شد و در زمان بمباران گسترده ی شهر توسط هواپیماهای انگلیسی و آمریکایی، در همین سلاخ خانه حضور داشت و به همین خاطر، از آن روز جهنمی جان سالم به در برد.
پس از پایان بمباران، ونه گات و سایر زندانی ها به کارِ جا به جا کردن اجساد کشته شدگان گماشته شدند. او این لحظات را این گونه به خاطر می آورد:

اجساد آن قدر زیاد بودند و آن چنان صدمه دیده بودند که بدون آمارگیری و یا هویت شناسی، در کوره هایی بزرگ یا به وسیله ی آتش افکن سوزانده شدند.

وقتی که جنگ پایان یافت، ونه گات به ایالات متحده بازگشت و با معشوقه ی دوران دبیرستان خود، جِین مری کاکس، ازدواج کرد. کورت و جِین در سال 1945 شیکاگو را برای زندگی انتخاب کردند و در آنجا، صاحب سه فرزند شدند. ونه گات در شیکاگو، خبرنگار نهاد خبری City News Bureau شد و علاوه بر این، در دانشگاه همین شهر به تحصیل در رشته ی مردم شناسی روی آورد.

او اولین داستان کوتاه خود را در سال 1950 به مجله ی Collier فروخت و تصمیم گرفت به همراه خانواده به کِیپ کاد در ماساچوست برود تا راحت تر بتواند با مجله هایی همچون Argosy و یا The Saturday Evening Post کار کند و برایشان داستان بنویسد.

اولین رمان ونه گات، کتاب «پیانوی خودنواز»، در سال 1952 منتشر شد. در این کتاب که هجویه ای است بر زندگی صنعتی و ماشینی شده، می توان رگه هایی از کتاب «دنیای قشنگ نو» اثر «آلدوس هاکسلی» را نیز مشاهده کرد. 
ونه گات با خلق رمان «سلاخ خانه شماره پنج»، تحولی بزرگ در داستان های علمی تخیلی به وجود آورد. این کتاب به صدر فهرست های مختلف پرفروش ترین کتاب ها، از جمله «فهرست پرفروش ترین کتاب های نیویورک تایمز»، رسید و نویسنده اش را به یک قهرمان کالت (cult) تبدیل کرد. گفتنی است که این رمان به خاطر زبان گزنده و برخی صحنه های خشونت آمیز خود، در بعضی از دانشگاه ها و کتابخانه ها ممنوع اعلام شد.

ونه گات پس از انتشار کتاب «سلاخ خانه شماره پنج»، دچار افسردگی شدیدی شد و اعلام کرد که دیگر هیچ وقت رمان نخواهد نوشت. فکر خودکشی هیچ گاه از ذهنش بیرون نمی رفت و حتی در سال 1984 تلاش کرد تا با مصرف قرص های خواب آور و الکل، به زندگی خود پایان بدهد. ونه گات در این باره می نویسد:

فرزند کسی که خودکشی کرده، طبیعتاً به مرگ به عنوان راه حلی منطقی برای هر مشکلی فکر خواهد کرد.

پسر او، مارک، نیز در دهه ی 1970 دچار فروپاشی روانی شد که البته از آن بهبود یافت.
ونه گات که نوشتن رمان را کنار گذاشته بود، تصمیم گرفت نمایشنامه نویس شود. اولین تلاش او در این عرصه در سال 1970 در خارج از برادوِی به اجرا درآمد و با بازخوردهای مختلف و حتی متناقضی رو به رو شد. ونه گات یک سال بعد از همسرش جدا شد، به نیویورک رفت و در کنار جیل کرمنتز زندگی کرد. او و جیل در سال 1979 با هم ازدواج کردند و صاحب یک دختر شدند. 

ونه گات با نوشتن کتاب «صبحانه قهرمانان» به دنیای رمان نویسی بازگشت و این اثر را «داستان ملاقات دو انسان تنها بر روی سیاره ای در حال مرگ» خواند. او در سال 1997، کتاب «زمان لرزه» را منتشر کرد که داستانش بر اساس یکی از ایده های شکست خورده ی او در گذشته شکل گرفته بود و شخصیت همیشه حاضر در آثار ونه گات، یعنی کیلگور تراوت نیز در آن حضور داشت. این نویسنده ی بزرگ در مقدمه ی کتاب «زمان لرزه» اعلام کرد که این اثر، آخرین رمان او خواهد بود. و همین طور هم شد.

آخرین کتاب کورت ونه گات، مجموعه ای از مقالات خودزندگی نامه ای با عنوان «مرد بی وطن» بود که در سال 2005 به انتشار رسید و به اثری پرفروش تبدیل شد.


در نهایت، این مقاله را با هفت اصل اساسی از کورت ونه گات در مورد نویسندگی خلاق به پایان می بریم:

«بزرگ ترین نویسنده ی آمریکایی داستان های کوتاه در نسل من، «فلانری اوکانر» بود. او در آثارش عملاً همه ی این قوانین به جز قانون اول را زیر پا می گذاشت. نویسنده های بزرگ از این کارها می کنند.

1- از زمان غریبه ای که داستانتان را می خواند، به شیوه ای استفاده کنید که آن فرد در انتها احساس نکند زمانش هدر رفته است.
2- حداقل یک شخصیت را طوری خلق کنید که مخاطبین بتوانند از او طرفداری کنند.
3- همه ی شخصیت ها باید چیزی بخواهند، حتی اگر آن چیز، یک لیوان آب باشد.
4- همه ی جملات باید یکی از این دو کار را انجام دهند: یا افکار و احساسات کاراکترها را بیان کنند و یا داستان را پیش ببرند.
5- سعی کنید قصه را هر چه نزدیکتر به پایان آن، آغاز کنید.
6- مثل سادیست ها رفتار کنید. صرف نظر از این که کاراکترهای اصلی تان چقدر مهربان و بی گناه هستند، اتفاقاتی وحشتناک را برایشان رقم بزنید تا مخاطب از عمق شخصیت و احساسات آن ها آگاه شود.
7- سعی کنید در سریع ترین زمان ممکن، بیشترین اطلاعاتی که می توانید به مخاطبین بدهید را در اختیارشان بگذارید و کاری به کار تعلیق نداشته باشید. مخاطب باید درکی آنچنان کامل و جامع از زمان و مکان اتفاقات و دلیل به وقوع پیوستن آن ها داشته باشد که اگر سوسک ها صفحات پایانی داستانتان را خوردند، خودش به تنهایی بتواند پایان قصه را تصور کند و یا حدس بزند.»

کتاب های «شب مادر»، «جوجو رو نیگا»، «خدا حفظتان کند دکتر کوارکیان»، «پسری که از دخترها فراری بود» و «محبوس» از دیگر آثار برجسته و ارزشمند کورت ونه گات هستند.