گیرا.
این داستان ها، از حقایقی ساده سخن می گویند.
با این اثر، طیف جدیدی از مخاطبین می توانند لذت داستان های ونه گات را کشف کنند.
یکی از روزهای سال 1944، در بین جهنم خط مقدم جبهه با تعجب متوجه شدم مترجم یا به عبارتی دیلماج یک گردان شده بودم و قرار است در خانه ی یک شهردار بلژیکی در میان آتشبار خط زیگفرید ساکن شوم. تا آن زمان به فکرم هم نرسیده بود که می توانم نقش دیلماج را به عهده بگیرم. زمانی برای احراز این مقام با صلاحیت تعیین شدم که در انتظار انتقال از فرانسه به خط مقدم جبهه بودم. در دوران دانشجویی، بند اول دی لوره لای اثر هاینریش هاینه را طوطی وار از یکی از هم اتاقی های دانشکده یاد گرفته بودم و به طور اتفاقی هنگامی که در گوش رس فرمانده ی گردان کار می کردم، آن سطرها را پشت سر هم دکلمه می کردم.
فقط برای راضی کردن یک نفر بنویس. اگر پنجره را باز کنی و فرضا بخواهی به دنیا عشق بورزی، داستانت سینه پهلو خواهد کرد.
روانشناسی، علم شگفت انگیزی است. بدون آن، همه همچنان در همان اشتباه بزرگ همیشگی می ماندند: خوشرو بودن با هم.
آثاری که شروع کننده ی مسیرهای حرفه ایِ درخشانی بودند و در برخی موارد، یک شَبه خالق خود را به شهرت رسانده اند.
این تجربه به نظر برای بسیاری از نویسندگان پرفروش و موفق اتفاق افتاده است: مواجه شدن با واکنش های منفی، قبل از دستیابی به موفقیت.
در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم
چه اتفاقی می افتد وقتی دو ژانر علمی تخیلی و فانتزی، و انتظارات متفاوتی که از آن ها داریم، در تار و پود یکدیگر تنیده شوند؟
ضرباهنگ سریع، طرح داستانیِ یک وجهی، و وجود ایجاز از ویژگی های «داستان های کوتاه» هستند
در نظر ونه گات، تنها راه رسیدن به خوشبختی و نجات یافتن از جنون و بی معنایی هستی، مهربانی است.
در میان همه ی قالب های ادبی، تنها ژانر علمی تخیلی است که به تغییر به عنوان هسته ی اصلی شکل دهنده ی روایت خود می نگرد و داستان را در محیط جدید و جذاب جامعه ای متفاوت نقل می کند.