زندگی و شخصیت مردی که با نام «پاپا همینگوی» شناخته می شود، حتی از برخی از آثار این نویسنده نیز شهرت بیشتری دارد. ارنست همینگوی، عاشق گاوبازی، شکار و ماهیگیری بود. جنگ و مرگ در زندگی و ذهن او همیشه حاضر بودند چرا که این نویسنده در خلال جنگ جهانی اول در ارتش ایتالیا خدمت کرد، خبرهای جنگ داخلی اسپانیا را پوشش می داد و در زمان جنگ جهانی دوم، با قایق های نازی در دریای کارائیب منازعاتی داشت. او به همراه نویسندگان بزرگی چون اسکات فیتزجرالد، جیمز جویس، گرترود استاین، ازرا پوند و مورلی کالاگان، در دهه ی 1920 میلادی جزو گروه نویسندگان افسانه ای حاضر در پاریس بود. همینگوی چهار بار ازدواج کرد و زمانی که وضعیت سلامتی اش رو به وخامت گذاشت، با شلیک یکی از تفنگ های محبوبش خودکشی کرد.
بسیاری از منتقدین، سبک نگارش همینگوی را ساده و سنجیده تلقی می کنند. او با به کارگیری جملاتی بریده بریده، دیالوگ هایی منقطع و کاراکترهایی پر طاقت و به اصطلاح پوست کلفت، داستان هایی آن چنان به یاد ماندنی خلق می کرد که انگار هر کلمه از آن ها، بر روی سنگی سخت حک شده است.
با این حال، نثر همینگوی را می توان در میان پراحساس ترین و لطیف ترین متون ادبی در نظر گرفت که با قدرتی کم نظیر، مخاطب را کاملاً به دنیا و حال و هوای شخصیت های داستان هایش منتقل می کند. بسیاری از نویسندگان تلاش کرده اند تا از این سبک به ظاهر ساده و بی تکلف همینگوی تقلید کنند اما پس از عدم موفقیتی که نصیبشان شده، دریافته اند که خلق توهم سادگی چقدر می تواند سخت و پیچیده باشد.
ارنست همینگوی را می توان یک پدیدارشناس نامید. او دنیا را همان طور که هست، تجربه می کند و به گونه ای درباره ی تجربه و احساسش می نویسد که مخاطب را قادر می سازد همان احساس را دقیقاً به همان شکل تجربه کند. همینگوی، احساسات، افکار، آرامش، بی قراری و دردها را مثل آب خوردن به مخاطب خود القا می کند اما مخاطب درنهایت متوجه می شود که چه تأثیرات تکان دهنده ای از این القائات به ظاهر ساده گرفته است.
همینگوی، استاد وادار کردن مخاطب به خواندن در میان خطوط و برداشت معانی فرامتنی است. این نویسنده در کتاب «مرگ در بعد از ظهر» خاطر نشان می کند:
اگر نویسنده ای در مورد چیزی که می نویسد، اطلاعات کافی داشته باشد، می تواند بخشی از آن دانسته ها را از متن خود حذف کند و در صورتی که بتواند این کار را به درستی انجام دهد، مخاطب، آن اطلاعات را درست مثل بخش های حذف نشده دریافت خواهد کرد.
داستان های عجیب، همه چیز را تغییر داد
ارنست همینگوی در ایالت ایلینوی به دنیا آمد و بزرگ شد. او هم بعد و هم قبل از جنگ جهانی اول برای روزنامه های مختلفی مطلب می نوشت. همینگوی در ابتدا به عنوان نویسنده ی داستان های کوتاه عجیب و غیر معمول شهرت یافت؛ داستان هایی که در آن زمان عجیب به نظر می رسیدند اما بعد از مدتی به عنوان الگویی جدید در داستان سرایی مورد استفاده ی بسیاری دیگر از نویسندگان قرار گرفتند و امروزه به هیچ وجه غیرمعمول جلوه نمی کنند.
اولین مجموعه داستان کوتاه منتشر شده از همینگوی، «در زمان ما» نام دارد که به گفته ی خیل عظیمی از منتقدین، نگارش داستان های کوتاه آمریکایی را برای همیشه تغییر داد. اولین کتاب بلند او، «سیلاب های بهاری» است که در سال 1926 به انتشار رسید. گفته می شود که همینگوی به خاطر خلاصی از قرارداد با ناشرینش، این اثر هجوآمیز را در ده روز نوشته است. اسکات فیتزجرالد که خودش یکی از برترین هجویه نویس ها به حساب می آید، «سیلاب های بهاری» را یک شاهکار خواند؛ گرچه این کتاب زیر سایه ی آثار بعدی و مهم تر همینگوی مورد کم لطفی قرار گرفت و به گونه ای به فراموشی سپرده شد.
آثار بزرگ
همینگوی در سال 1926، اولین رمان تحسین شده ی خود را با نام «خورشید همچنان می دمد» منتشر کرد. زندگی شخصیت اصلی این کتاب، شباهت های بسیاری با زندگی خود نویسنده دارد و همینگوی به گونه ای از علایق و سلایق خود برای خلق این شخصیت استفاده کرده است. «خورشید همچنان می دمد»، اثری بود که نام و آوازه ی همینگوی را به صورت گسترده بر سر زبان ها انداخت و مانند اغلب کتاب های بعدی اش، برای ساخت فیلم سینمایی مورد اقتباس قرار گرفت.
همینگوی پس از این رمان، مجموعه داستان کوتاه دیگری را با عنوان «مردان بدون زنان» در سال 1927 و رمانی دیگر به نام «وداع با اسلحه» را در سال 1929 به انتشار رساند. «وداع با اسلحه»، داستان عاشقانه ای در زمان جنگ بود که جایگاه همینگوی را به عنوان برجسته ترین نویسنده ی نسل خود در دنیای ادبیات آمریکا تثبیت کرد. خیلی زود از این کتاب هم اقتباس های سینمایی متعددی صورت گرفت.
«برنده هیچ نمی برد» نام مجموعه داستان کوتاه دیگری از همینگوی است که در سال 1932 به چاپ رسید. پس از آن، نوبت به رمان «داشتن و نداشتن» رسید که در سال 1937 انتشار یافت. این رمان که به قایقرانی درگیر در قاچاق کالا میان فلوریدا و کوبا می پردازد، برای همینگوی، حکم اثری تجربی داشت چرا که او در این اثر، سبک های نگارشی متفاوت را به بازی می گیرد، داستان را از دیدگاه های مختلف روایت می کند و حتی به گونه ای از تکنیک سیال ذهن هم در نگارش خود استفاده می کند. از این رمان حداقل چهار اقتباس سینمایی صورت گرفته که همگی عناوین متفاوتی دارند. گرچه اقتباس انجام شده در سال 1950 بسیار به خود کتاب نزدیک تر است، فیلمی که در سال 1944 بر اساس این رمان ساخته شد، به خاطر کنار هم آوردن هامفری بوگارت و لورن باکال، از شهرت بیشتری برخوردار است.
«ستون پنجم» نام نمایشنامه ای است که همینگوی در دل جنگ داخلی اسپانیا در مورد این جنگ نوشته است. خود او بعدها گفت که از این اثر رضایت چندانی ندارد و باید آن را در قالب رمان بازنویسی می کرد. اگر چه، «ستون پنجم» به همراه چهار داستان دیگر در مورد جنگ، پس از مرگ همینگوی دوباره به انتشار رسیدند.
با این حال، یکی از بزرگ ترین و مهم ترین آثار همینگوی از دل همین جنگ داخلی اسپانیا سر برآورد. «زنگ ها برای که به صدا درمی آید»، رمانی است که در سال 1940 به انتشار رسید و صحنه هایی فوق العاده واقعی از نبرد و عشق را به همراه کاراکترهایی فراموش نشدنی به تصویر کشید. فیلمی اقتباسی بر اساس این رمان با بازی گری کوپر و اینگرید برگمن ساخته شد که جزء برترین اقتباس های صورت گرفته از آثار همینگوی به حساب می آید.
«آن سوی رودخانه، زیر درختان» اثر دیگری از همینگوی است که در سال 1950 انتشار یافت. همینگوی در این رمان که به زندگی ژنرالی در جنگ جهانی دوم می پردازد، بار دیگر تلاش می کند تا اتفاقی جدید را در نویسندگی تجربه کند.
اثر بعدی ارنست همینگوی، شناخته شده ترین رمان او، «پیرمرد و دریا» بود که تحسین و تمجید همگان را برانگیخت و جایزه ی پولیتزر سال 1953 و نوبل ادبیات سال 1954 را برای همینگوی به ارمغان آورد. این اثر جاودان، تأثیر شگرفی بر ادبیات جهان داشت و نام همینگوی را در زمره ی برترین نویسندگان تمام تاریخ ادبیات قرار داد.
هفت نکته از همینگوی در مورد این که چگونه داستان بنویسیم:
1- برای شروع، یک جمله ی صحیح و درست بنویسد.
همینگوی برای غلبه بر بن بست های ذهنی، راه حل ساده ای داشت. او در کتاب «جشن بی کران» می نویسد:
گاه اوقات که داستان جدیدی را شروع می کردم و نمی توانستم آن را ادامه دهم، جلوی آتش می نشستم و تکه هایی از پوست پرتغال را در نزدیکی شعله ها می فشردم و رنگ آبی که در آتش شکل می گرفت را نگاه می کردم. از ارتفاع به پاریس می نگریستم و به خود می گفتم: "نگران نباش. همیشه قبلاً توانسته ای و این بار هم می توانی." درنهایت هم، یک جمله ی درست و باب میل خودم می نوشتم و قصه را از آن جا ادامه می دادم. آن موقع این کار آسان بود چون همیشه یک جمله ی درست وجود داشت که می دانستم یا جایی دیده بودم و یا از کسی شنیده بودم. اگر به تفصیل چیزی را می نوشتم، فهمیده بودم که می توانم بخش های اضافی را از آن حذف کنم و با اولین جمله ای که به نظرم درست می آمد، داستان را ادامه دهم.
2- حتی اگر می دانید که اتفاق بعدی در داستان تان چه خواهد بود، بیش از اندازه ننویسید.
همینگوی در مقاله ای در اکتبر 1935 خطاب به نویسنده ای جوان می گوید:
بهترین روش این است که زمانی که خوب داری پیش می روی و می دانی اتفاق بعدی داستانت چه خواهد بود، نوشتن را در نقطه ای متوقف کنی. اگر هر روز این کار را بکنی، زمانی که در حال نوشتن رمان هستی، هیچ وقت به بن بست نخواهی خورد. این ارزشمندترین چیزی است که می توانم به تو بگویم پس سعی کن آن را به خاطر داشته باشی.
3- زمانی که مشغول کار نیستید، هرگز به داستان فکر نکنید.
همینگوی در ادامه ی نصیحت قبلی خود، اضافه می کند که هرگز نباید قبل از شروع دوباره ی کار در روز بعد، به داستانی که مشغول نوشتن آن هستید، فکر کنید. او در ادامه ی مقاله می گوید:
اگر فقط در زمان کار به داستان فکر کنی، ضمیر ناخودآگاه ات همیشه مشغول کار بر روی داستان خواهد بود. اما اگر به صورت خودآگاه به آن فکر کنی یا نگرانش باشی، داستان را خواهی کشت و مغزت قبل از شروع کار، خسته خواهد بود. زمانی که خودم می نوشتم، برایم ضروری بود که پس از پایان کار، مطالعه کنم تا ذهنم به داستان فکر نکند.
4- در زمان شروع دوباره ی کار، همیشه با خواندن چیزی که تا به حال نوشته اید، شروع کنید.
همینگوی به منظور حفظ پیوستگی داستان، عادت داشت قبل از ادامه دادن کار، چیزی که قبلاً نوشته بود را دوباره بخواند:
بهترین روش این است که هر روز، از اول داستان را بخوانی و همان طور که پیش می روی، اصلاحات مورد نظرت را اعمال کنی. وقتی که داستان خیلی طولانی می شود و عملاً ممکن نیست که هر روز از اول آن را بخوانی، به خواندن دو یا سه فصل گذشته اکتفا کن و بعد از آن، هفته ای یک بار از اول داستان را بخوان. به این شکل می توانی اثری یکدست داشته باشی.
5- احساسات را توصیف نکنید، آن ها را بسازید.
همینگوی اعتقاد دارد که مشاهده ی دقیق زندگی برای خلق نوشته ای خوب، حیاتی است. نکته این جاست که نه تنها باید با دقت به اتفاقات محیط پیرامون نگریست، بلکه باید به احساساتی که آن اتفاقات در آدم ایجاد می کنند، نیز توجه ویژه داشت. اگر نویسنده بتواند عامل به وجود آورنده ی احساس را تشخیص دهد و آن را در قالبی مناسب با داستان و با دقت ارائه کند، دقیقاً همان احساس مورد نظر به مخاطبین منتقل خواهد شد.
6- از مداد استفاده کنید.
همینگوی برای نوشتن نامه یا مطالب متفرقه، اغلب از ماشین تحریر استفاده می کرد اما زمانی که به طور جدی مشغول کار بروی داستانی بود، مداد را ترجیح می داد.
زمانی که قواعد داستان نویسی را آموختی، تمام وظیفه ات، انتقال احساسات، بینش ها، تفکرات و شرایط مختلف به مخاطب است. برای انجام این کار، باید روی نوشته هایت کار کنی و وقتی با مداد متنت را می نویسی، سه فرصت مجزا برای کار بر روی اثر خواهی داشت: نخست، زمانی که آن را از اول می خوانی؛ بعد، زمانی که آن را تایپ می کنی فرصت دوباره ای برای تصحیح خواهی یافت و سرانجام یک فرصت دیگر برای تصحیح نسخه ی تایپ شده.
7- کوتاه و مختصر بنویسید.
ارنست همینگوی با نویسدنگانی هم عصر بود که به گفته ی خودش، «هیچ وقت یاد نگرفتند به ماشین تحریر، نه بگویند.» همینگوی در نامه ای در سال 1945 به ویراستار خود می نویسد:
اتفاقی نبود که نطق گتیسبورگ، مشهورترین سخنرانی آبراهام لینکلن، این قدر کوتاه و مختصر بود. قواعد و قوانین نویسندگی، همانند قوانین پرواز، ریاضیات و فیزیک، تغییرناپذیر هستند و مختصر نوشتن هم یکی از همان قواعد است.