رمانی به یاد ماندنی از عشق، هویت و فقدان.
دلهره ی دنیای دوردست، مرگ بار و بسیار زیبای کتاب، مخاطب را درگیر خود کرده و رها نمی کند.
این رمان، موفقیتی هوشمندانه و چندلایه است.
مدتی طول نمی کشد که گرمای آفتاب باعث می شود احساس خواب آلودگی کنم. به ساحل نگاه می کنم. درختان ساحل را کمی تار و دوتایی می بینم. متوجه شده ام وقتی این اتفاق برای بینایی ام می افتد، کمی بعد می خوابم. همیشه این ترس در من وجود دارد که پس از این خواب نمی توانم بیدار شوم.
شب ها همچنان برایم ترسناک بود. شب هایی که به بلندی چهار یا پنج شب دنیای دیگر بود؛ دنیای مردم و خانه های گرم و جاده های خاکی. این شب ها اجازه ی بازگشت روز را تا شانزده ساعت نمی داد. اوضاع بدتر می شد. روزها همراه با من ضعیف تر و کوتاه تر شده بود.
امروز طولانی ترین روز سال است. همان روزی که دنبالش بودم. چند روز آینده را به همراه خانواده و دوستانم در کلبه ی قدیمی شکاری پدرم در خلیج می گذرانیم. امروز با خواب مبارزه می کنم. امروز می خواهم تک تک لحظه ها را احساس کنم. پرتو گرم خورشید به صورتم تابیده است. باد می وزد، از میان موهای کوتاهم عبور می کند، مرا در آغوش می کشد و می خواهد با خود ببرد.
من واقعا علت گرونی بیش از حد کتابای نشر افراز رو متوجه نمیشم... با سال چاپ این کتاب مشخصه حتی رو قیمتای قدیمشون برچسب هم میزنن...
نشر افراز قیمت ۴ سال آینده رو گذاشته روی کتابهاش
دقیقا 😠
بویدن. عالی هستش اما قیمت این کتاب با این تاریخ چاپ باور نکردنی هستش