داستانی زیبا و به یاد ماندنی از بقا و معصومیت از دست رفته، از دوستی، مرگ، رستگاری و عشق به میهن.
یک حکایت استثنایی از جهنمی در خلال جنگ جهانی اول که به سختی می شد از آن جان سالم به در برد.
رمانی باظرافت و شعرگونه.
از وسط برف ها می گذریم. رد پاهای به جای مانده ما را به سمت تله هایی از جنس چوب درخت بید می کشد. من جلوتر راه می روم، خواب آلود هستم و به سختی نفس می کشم. شش هایم سنگین شده است. الایجا نیز پشت سر من می آید. آفتاب در حال طلوع کردن است. با هر قدم، پوسته ی نازک یخ زده ی زمین را می شکنم. شب گذشته بسیار سرد بود. الایجا سعی می کند ساکت باشد اما قدم هایش سر و صدای زیادی ایجاد می کند.
همه ی ما در دو جبهه مشغول جنگ هستیم، یکی در برابر دشمن و دیگری در برابر کار هایی که با دشمن می کنیم.
می فهمم الایجا دقیقا می داند که تامپسون چه می پرسد. تامپسون می خواهد بداند آیا الایجا کشتن را دوست دارد یا نه. الایجا اندکی روی جواب خود فکر می کند و در نهایت می گوید: کشتن توی خون من است.
به هر طرف نگاه کنید، با داستان ها روبه رو می شوید. از گذشته های خیلی دور که اجداد ما دور آتش می نشستند و داستان تعریف می کردند تا به امروز که شبکه های تلویزیونی، سریال های محبوبی تولید می کنند
می توان گفت که هدف اصلی این ژانر، «زندگی بخشیدن به تاریخ» از طریق ساختن داستان هایی درباره ی گذشته یا یک دوره ی تاریخی خاص است.
نام کتاب جادهی سه روزه از بخشى از فرهنگ و آیین سرخپوستان آمریکاى شمالى گرفته شده است که به مرگ و گذر از این دنیا به دنیاى دیگر اشاره دارد. ترجمهى بسیار روان کتاب و انطباق آن با سبک نویسنده، به کارگیرى به جاى معادلها و اصل واژگان و اصطلاحات سرخپوستى، خوانش این کتاب جذاب را براى علاقه مندان به فرهنگ اصیل سرخپوستى و روایتهاى مرتبط با جنگ جهانى آسان کرده است.