1. خانه
  2. /
  3. کتاب سرباز پیسفول

کتاب سرباز پیسفول

3.2 از 1 رأی

کتاب سرباز پیسفول

Private Peaceful
انتشارات: او
ناموجود
24000
معرفی کتاب سرباز پیسفول
بعضی وقت ها که از آن همه شیطنت کردن خسته می شدیم در قسمت کم عمق نهر دراز می کشیدیم و حرف می زدیم و اجازه می دادیم که رودخانه موج های کوچکش را از روی ما عبور دهد. یک بار مولی به ما گفت که دلش می خواهد همان جا و در همان زمان بمیرد. گفت نمی خواهد فردایی بیاید. چرا که هیچ فردایی به قشنگی امروز نخواهد بود.
درباره مایکل مرپورگو
درباره مایکل مرپورگو
سر مایکل اندرو بریج مورپورگو، (متولد پل مایکل اندرو؛ در تاریخ 5 اکتبر 1943) نویسنده کتاب، شاعر، نمایشنامه نویس و سلبریتی انگلیسی است که به خاطر رمان های کودکانی چون جنگ اسب (1982) شهرت دارد. کار او به دلیل "داستان گویی جادویی" ذکر شده است، برای تکرار مضامین مانند پیروزی یک شخص خارجی یا بقا، برای روابط شخصیت ها با طبیعت، و برای تنظیمات واضح مانند سواحل کورنیا یا جنگ جهانی اول مورپورگو سومین کودک، برنده جایزه، از سال 2003 تا 2005 شد.
ویژگی های کتاب سرباز پیسفول
  • برنده ی جایزه ی بلو پیتر 2008
  • برنده ی جایزه ی کتاب کالیفرنیا سال 2008
قسمت هایی از کتاب سرباز پیسفول

صدای چارلی را می شنوم. چشم های پر از اشکم را دیده و می داند که ترسیده ام. چارلی همیشه همه چیز را می داند. او سه سال از من بزرگ تر است، در نتیجه همه کاری کرده و از همه چیز باخبر است. تازه، قوی هم هست و در کول کردن مهارت خاصی دارد. این را که می گوید روی کولش می پرم و محکم خودم را به او گره می زنم. سعی می کنم که با چشم های بسته جوری گریه کنم که صدای زارزار گریه کردنم به گوش دنیا نرسد. ولی هر کار می کنم نمی توانم جلوی گریه هایم را بگیرم. چون می دانم که امروز صبح -برخلاف تعریف هایی که مادر می کرد- قرار نیست هیچ اتفاق جالب و هیجان انگیزی بیفتد. بلکه همه چیز درست برعکس، می تواند پایان شروع من باشد. همان طور که دست هایم را دور گردن گرد چارلی حلقه زده ام به آخرین لحظات آزادی ام فکر می کنم و مطمئنم عصر که به خانه برمی گردم، دیگر آن انسان قبلی نیستم. تا چشم هایم را باز می کنم، نگاهم به کلاغی مرده می افتد که با منقار باز از نرده ها آویزان است. به نظر می رسد یک نفر، درست وقتی که کلاغ شروع به آواز خواندن کرده، تیر خلاص را به حنجره اش خوابانده، و صدای خشنش آرام آرام خاموش شده. جسدش در حال تاب خوردن است و پرهایش بی توجه به مرگ هنوز باد را جذب وجودشان می کنند. دوستان و خانواده اش، بین شاخ و برگ درختان نارون، درست بالای سر ما، قارقار خشم ناک و سوگوارشان را سر داده اند، ولی من دلم هیچ به حال کلاغ نمی سوزد. شاید همان کلاغی بود که به لانه ی سینه سرخ من حمله کرد و تخم هایش را دزدید. پنج جوجه آینده ام. وقتی آن ها را لمس می کردم گرم و زنده بودند. درست به یاد دارم! دانه دانه شان را از لانه بیرون می بردم و بر پهنای کف دستم مثل یک مادر از آن ها مراقبت می کردم. راستش ته دلم می خواستم آن ها را روی قوطی حلبی بگذارم و مثل چارلی با تیرکمان بزنم و بترکانم.

مقالات مرتبط با کتاب سرباز پیسفول
چگونگی خلق «شخصیت های کودک» در داستان ها
چگونگی خلق «شخصیت های کودک» در داستان ها
ادامه مقاله
راهکارهایی برای علاقه مند کردن کودکان به کتاب خواندن
راهکارهایی برای علاقه مند کردن کودکان به کتاب خواندن

آیا کودک شما هر روز مطالعه می کند، نه به خاطر این که مجبور است، بلکه چون خودش دوست دارد؟

چرا باید کودکان را با داستان ها آشنا کنیم
چرا باید کودکان را با داستان ها آشنا کنیم

داستان ها نقشی مهم و حیاتی در رشد و پیشرفت کودکان دارند. کتاب هایی که می خوانند و شخصیت هایی که از طریق ادبیات با آن ها آشنا می شوند، می توانند به دوستانشان تبدیل شوند.

«وحشت» چگونه پس از جنگ جهانی اول تغییر کرد
«وحشت» چگونه پس از جنگ جهانی اول تغییر کرد

بخش زیادی از چیزی که آن را «زندگی طبیعی انسان» می نامیم، از ترس از مرگ و مردگان سرچشمه می گیرد.

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب سرباز پیسفول" ثبت می‌کند