کتاب ساحره

Le bûcher
کد کتاب : 113782
مترجم :
شابک : ‏‫‭978-6004901468‬‬
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 479
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2014
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب ساحره اثر گئورگ دراگمان

«ساحره» رمانی است از گئورگ دراگمان، نویسنده مجارستانی، است. این رمان در فضایی از یک کشور اروپای شرقی بدون نام و نشان که به‌تازگی از چنگال یک دیکتاتوری رهایی یافته، جریان دارد و به موضوعاتی چون حافظه، آسیب و هویت می‌پردازد. دراگمان که به خاطر نثر غنایی و توانایی در کاوش روانشناسی عمیق شخصیت‌هایش معروف است، در این اثر جامعه‌ای پسا‌توتالیتر را از دیدگاه یک دختر نوجوان به تصویر می‌کشد که با گذشته‌ی خانواده‌اش و افشاگری‌های تلخ پیرامون نظم جدید سیاسی مواجه می‌شود.
داستان حول محور اما، دختری سیزده‌ساله می‌چرخد که پس از مرگ ناگهانی والدینش برای زندگی به نزد مادربزرگی که تاکنون ندیده فرستاده می‌شود. اما خیلی زود درمی‌یابد که مادربزرگش، زنی مرموز و مصمم است که رازهای تلخی از گذشته را در سینه پنهان کرده است. همان‌طور که اما سعی می‌کند خود را با زندگی جدیدش تطبیق دهد، تکه‌هایی از تاریخ تیره‌ی کشور، شامل داستان‌هایی از جاسوسی، خیانت، و مقاومت علیه رژیم دیکتاتوری را کشف می‌کند. پیوند میان اما و مادربزرگش در مواجهه با خاطرات تلخ عمیق‌تر می‌شود، و او به سمت آیین‌ها و اعمالی جذب می‌شود که به نظر می‌رسد معنایی عرفانی دارند. از نگاه اما، دراگمان کشوری را به تصویر می‌کشد که در حال بازسازی خود از ویرانی‌های گذشته است. در این رمان که ترکیبی از رئالیسم جادویی و روایت تاریخی است، لحظات عادی زندگی با حالتی سورئال در هم تنیده می‌شود و تنش میان آسیب‌های فردی و جمعی را برجسته می‌سازد. در این کتاب، تأثیرات پایدار حکومت استبدادی بر زندگی افراد و جامعه محوریت دارد. این رمان نشان می‌دهد چگونه سیستم‌های سیاسی می‌توانند پیوندهای خانوادگی را تخریب کنند و ارتباطات را از هم بگسلند و زخم‌های عمیق عاطفی به‌جا بگذارند که نسل‌ها بعد نیز تأثیراتش احساس می‌شود. سفر اما نمایانگر شجاعت لازم برای رویارویی با حقایق تلخ و بازسازی هویت و میراث شخصی است. موضوع مهم دیگر تلاقی حافظه و هویت است. همان‌طور که اما به کشف تاریخچه‌ی خانوادگی‌اش می‌پردازد، با پرسش‌هایی از قبیل اینکه او کیست و جایگاهش در دنیای جدید کجاست، مواجه می‌شود. این رمان همچنین به اهمیت مراسم و باورها می‌پردازد؛ اما با آیین‌های عرفانی‌ای روبه‌رو می‌شود که در میانه‌ی تحولات، به او آرامش و احساس تداوم می‌بخشند. این مضامین بر کاوش دراگمان از چگونگی بازیافتن امید و بهبودی در بستر داستان‌ها، سنت‌ها و روابط خانوادگی تأکید می‌کنند.
«ساحره» رمانی قدرتمند و تأثیرگذار است که با کاوش در حافظه، تاریخ و پیچیدگی‌های هویت در جامعه‌ای آسیب‌دیده، توانسته است خوانندگان را تحت تأثیر قرار دهد. گئورگ دراگمان با استفاده از نگاه اما، تصویری زنده از استقامت و شجاعت لازم برای مواجهه با سایه‌های گذشته ترسیم می‌کند. «ساحره» با نمادگرایی غنی و بینش‌های عمیقش، داستانی به‌یادماندنی از بقا و ظرفیت روح انسان برای تحمل و بازسازی پس از آسیب‌های سیاسی و شخصی است.

کتاب ساحره

گئورگ دراگمان
گیورگی دراگومان (متولد 10 سپتامبر 1973) نویسنده و مترجم ادبی مجارستانی است. شناخته شده ترین اثر او، شاه سفید (2005) حداقل به 28 زبان ترجمه شده است.او در Târgu Mureş (Marosvásárhely) ترانسیلوانیا، رومانی به دنیا آمد. در سال 1988 خانواده او به مجارستان نقل مکان کردند. او دبیرستان را در شهر شومبتلی در غرب مجارستان گذراند و سپس در بوداپست به کالج رفت و مدرک زبان انگلیسی و فلسفه گرفت. او برای نوشته هایش جوایز ادبی مختلفی از جمله جایزه سندور برودی (2003) دریافت کرده است.اولین رم...
قسمت هایی از کتاب ساحره (لذت متن)
بعد صندلی ای را تا دیوار کشید و روی آن پرید، تصویر عظیم سه برابر بزرگ تر از معمول رفیقْ ژنرال را از دیوار سالن افتخار کند و به زمین پرت کرد. دوباره می بینم که شیشه می شکند و معلم روی تصویر رفیقْ ژنرال تف می اندازد و همان طور که فریاد می زند «تمام شد، تمام شد، دیگر هرگز وجود ندارد»، آن را از قابش بیرون می کشد.

هرگز چنین ساعت مچی ای ندیده ام، عقربه ثانیه شمار مثل عقربه ساعت دیواری بزرگ نمی پرد، بی وقفه می چرخد، مثل تار مو ظریف است و دور می زند و دور می زند نگاهش می کنم، نمی توانم چشم ازش بردارم، می چرخد و می چرخد مثل آب که توی روشویی می چرخد مثل تار مویی ریخته که گرداب آن را پایین می کشد پایین تر و پایین تر. نگاهش می کنم، نمی توانم چشم ازش بردارم دقیقا همین طور است، می چرخد و می چرخد روشویی پر آب است، با آب سرد آن را پر کرده ام تا صورتم را بشویم و جلوی گریه ام را بگیرم؛ رفیق پلیس وقتی بالاخره رهایم کرد گفت بروم صورتم را بشویم. زن مهربانی بود، حتی بازویم را نوازش کرد اما من می خواستم بزنمش، دلم می خواست بهش لگد بزنم و گازش بگیرم می خواستم برود، راه بیفتد به همان جایی که از آنجا آمده بود برگردد.