در داستان کوتاه و ژرف زیباترین غریق جهان، خواننده با دهکدهای ناشناس روبهروست و چون ناشناس است، میتواند هر جای جهان باشد.هر جایی که «حیاطهایی دارد از سنگ که در آنها گلی نمیروید؛ دهکدهای در انتهای دماغهای بیآب و علف» و جهان ما چقدر از این جاها دارد. روزی از دریا که «آرام و سخاوتمند بود» پیکری به سوی ساحل میآید و… زیباترین غریق جهان یکی از ژرفترین و زیباترین سرودههای جهان است؛ یکی از زیباترین و ژرفترین آمیزشهای خیال و واقعیت . افسانه و حقیقت است در رثای جانباختگان و شهیدان تاریخ… سرزمینی که مردمان آن به آگاهی و شناخت دست مییابند و فرهیختگان و قهرمانان جانباخته خود را پاس میدارند و ارج میگذارند، به سرزمینی الهامبخش تبدیل میشود.
داستان کوتاه مرد کهن سال با بال های بس بزرگ، یکی از داستانهای ژرف و درخشان مارکز است که مابین دو رمان بسیار مهم صدسال تنهایی و پاییز پدر سالار منشر شده است. بسیاری از مفسران این اثر را بهترین و شاخصترین نمونه واقعگرایی جادویی (رئالیسم جادویی) میدانند و بر این عقیدهاند که مرد کهن سال همانا خود مارکز است که پس از شهرت و مقبولیت عام پس از انتشار صدسال تنهایی، در معرض قضاوت مردم و گروههایمختلف قرار میگیرد و به تدریج از یادها میرود. مرد کهن سال در واقع نماد انسان فرهیخته است و فرهیختگی در جوانی دست نمیدهد.
کتاب زیباترین غریق جهان