بعد از دو جنگ جهانی، بار دیگر به ژنو برگشته بود تا برای درد خود جوابی قطعی پیدا کند؛ دردی که پزشکان مارتینیک موفق نشده بودند تشخیصش بدهند. پیش بینی کرده بود ماندنش دو هفته بیش تر طول نمی کشد، اما حالا می دید شش هفته از آن همه آزمایشات مختلف و نتایج مبهم گذشته و هنوز هم پایان کار ناپیداست. درد را در کبد، کلیه ها، لوزالمعده و پروستات او جستجو کرده بودند. اما درد در آن جاها نبود. تا آن پنجشنبه لعنتی که پزشکی ساعت نه صبح در بخش اعصاب به او وقت ملاقات داده بود؛ پزشکی که به اندازه سایر پزشکانی که معاینه اش کرده بودند، شهرت نداشت.
بیش از هر ژانر و سبک دیگر، این «رئالیسم جادویی» بود که دوران شکوفایی «ادبیات آمریکای لاتین» را در قرن بیستم تعریف کرد
در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم
مارکز در داستانش به مخاطبین خود نشان می دهد که هر چیزی می تواند ممکن باشد
می توان درباره ی رمان صد سال تنهایی گفت که این اثر چیزی حیاتی را در مورد تجربه ی تاریخی صدها میلیون نفر در خود دارد که فقط به آمریکای لاتین خلاصه نمی شود
بذرهای رمان های گارسیا مارکز، پدرِ رئالیسم جادویی، در جوانی اش کاشته شده اند.
اگر همیشه با دیده ی شک و تردید به رمان های عاشقانه و طرفداران آن نگریسته اید و علت محبوب بودن این ژانر، کنجکاوی تان را برانگیخته است، با این مقاله همراه شوید
کتاب ۱۲ داستان سرگردان جالب بود
عاشقانه هایی با طعم آمریکای جنوبی. لذت بخش بود.