بعد همین طور فکر پشت فکر، تقریبا به همه چیز فکر میکردم. به سکوت فکر میکردم و به صدا به این که چرا تا به حال از سکوت جنگل و ساکنانش لذت میبردم و حالا دیگر نه، دوست داشتم چیزهایی بشنوم به جیغ های مادرم که دلم برای شان تنگ شده بود فکر میکردم به سیاهی آسمان فکر میکردم و به این که آیا ماه یک توپ سفید چسبیده روی لایه ی آسمان است یا یک سوراخ است تکه به جهانی نورانی راه دارد.
کتاب زوزه در نور ماه