از اونجا که به زبان عربی مسلط بود با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقی ها کمین کرده بود و شده بود عذاب عراقی ها.....بار اول بلند شد و فریاد زد:« ماجد کیه؟» یکی از عراقی ها که اسمش ماجد بود سرش را از پس خاکریز آورد بالا و گفت: « منم!» ترق! ماجد کله پا شد و قبض جناب عزراییل را امضا کرد! دفعه بعد فریاد زد:« یاسر کجایی؟» و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت! چند بار این کار را کرد تا این که به رگ غیرت یکی از عراقی ها به نام جاسم برخورد. فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و فریاد زد:« حسین اسم کیه؟» و نشانه رفت. اما خبری نشد. با دلخوری از خاکریز سرخورد پایین. یک هو صدایی بلند شد:« کی با حسین کار داشت؟» جاسم با خوشحالی، هول و ولا کنان رفت بالای خاکریز و گفت:« من!» ترق! جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید!
خیلی عالیه اون دست نویسندهی کتاب درد نکنه که با همون دست یه عالمه طنز نوشته
عالی هرچی بگم کمه
واقعا کتاب خوبی بود. حکایات جالبی داشت. بُعد دیگهای از صحنه جبهه و رزمندگان رو نشون داده بود.
عالی هست حرف نداره حتما استفاده کنین