تاریک و دلهره آور.
شگرف.
نمونه ای عالی از این ژانر.
هیولاها، مردان و زنانی درست مثل ما هستند، و این قدرت را دارند که چهره ی واقعی شان را پنهان کنند .
هیچکس نباید از عشق ورزیدن و اعتماد کردن به آدمی دیگر پشیمان شود. بله، گاهی اوقات عشق و اعتمادمان را برای آدمی اشتباه خرج می کنیم، اما این به آن معنی نیست که اصلا نباید این کار را می کردیم. قلب ها باید محافظت شوند اما نباید آن ها را وادار به بسته شدن کرد.
هیچکس مثل عموم مردم، دمدمی مزاج نیست، و دلیل این که مردم اینقدر دمدمی اند این است که رسانه ها به آن ها می گویند چگونه بیاندیشند و چگونه احساس کنند.
داستان های جنایی، یکی از قواعد اساسی قصه گویی را به آشکارترین شکل نشان می دهند: «علت و معلول»
این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.
راحت میشد حدس زد کی مقصره و اینکه وقتی داستان به پایانش نزدیک شد یه جورایی حالت تخیلی به خودش گرفت. انگار نویسنده با تمام وجود تلاش میکرده خواننده نتونه تا لحظهی آخر حدس بزنه که مقصر اون اتفاقات کی بود. چون میخواست و اصرار داشت که بگه ادما نقاب دارن، اونجور که باید شخصیتپردازی نداشت. در کل میتونست بهتر از این باشه.
عالی بود از خوندنش لذت بردم
این کتاب رو پیشنهاد میکنید یا پنج بازمانده؟!
بخونید که حرف نداره! نشر آوند دانش رو پیشنهاد میکنم
داستان گیرایی داره