دستاوردی موفقیت آمیز که به ژانر معمایی، هم ادای احترام می کند و هم آن را به سخره می گیرد.
استادانه، هوشمندانه، و بی نهایت پرتعلیق.
در این رمان، چیزهای زیادی برای لذت بردن وجود دارد.
چیزی باعث شد «جفری» به کمی آن طرف تر نگاه کند. آن بیگانه را دید که از زیر یک درخت نارون که در انتهای گورستان روییده بود، رد شد. در همان لحظه، موجودی که بیشتر شبیه یک پرنده بود، از روی شاخه های درخت پرید و رفت.
«جفری» بیشتر دقت کرد. یک کلاغ بود. اما روی درخت و در میان شاخه های آن تعداد زیادی کلاغ را دید. چند تا بودند؟ نمی شد گفت چند تا. چون شاخه های درخت، آن ها را از دید پنهان می کرد.
«جفری» پس از کمی دقت، توانست آن ها را بشمرد و شمرد. آن ها هفت کلاغ بودند . «جفری» به یاد شعری افتاد که در کودکی مانند لالایی برای او و بچه های دیگر می خواندند.
انتظارم از هورووتیس بیشتر از این بود.میتونین وقت نذارین و هزینه نکنید.
کتاب دو تا داستان داره که به هم مربوطن. داستان اول اتیکس پوند داستان دوم الن کانوی. داستان اول به مراتب جذابتر از داستان دومه و شبیه به داستانهای آگاتا کریستی،کانن دویل میمونه، داستان دوم ۳،۴ تا مشکل اساسی داره که باعث شد بنظرم نسبت به کارای دیگش ضعیفتر بود.یخوردهم زیادی کش داده داستانو میشد تو ۴۰۰ صفحه جمعش کرد.درکل اگه میخواستین از هوورتیس کتاب بخونین موریارتی انتخاب بهتریه.