در یک غروب زیبای ماه سپتامبر سال ۱۸۳۶ مردی تقریبا سی ساله به جان پناه خیابان ساحلی تکیه داده بود، آنجا که انسان میتواند در آن واحد بالادست رود سن را از باغ نباتات تا نتردام و نیز از پایین دست آن منظره وسیع رود را تا لوور تماشا کند. اینجا در پایتخت اندیشه ها دو دیدگاه همسان نمیتوان یافت. انسان خود را در پس کشتی غول پیکری احساس میکند. اینجا انسان به پاریس می اندیشد، از رومنها تا فرانکها، از نورمانها تا بورگینیونها، قرون وسطی، والوآها، هانری چهارم و لوئی چهاردهم، ناپلئون و لوئی فیلیپ. اینجا تمام فرمانروایان ردپایی یا آثاری به جای میگذارند و در خاطره ها ماندگار میشوند.
کتاب مادام دولاشانتری