من هرگز نمی دانستم که یک هنرمند تجسمی هستم تا زمانی که کتاب جولیا کامرون را خواندم
جولیا کامرون خلاقیت و معنویت را با همان نوع خرد قدم به قدم که ادگار کیس تشویق می کند ، جمع می کند. نتیجه این خلاقیت معنوی به عنوان بخشی ثابت و مغذی از زندگی روزمره است
برای کسانی که به دنبال خلاقیت هستند ، این کتاب ،مانند طلا است.
وقتی کودکی نوپاییم، ابتدا با دست چیزها را می قاپیم و بعد با کلمات. هر کلمه ای که یاد می گیریم غنیمتی است، تکه ای طلاست که ما را غنی تر می کند. ما کلمه ی جدیدی به چنگ می آوریم و بارها و بارها آن را می گوییم و مثل کلوخ طلای گرانبهایی در نور می چرخانیم. وقتی بچه ایم، کلمه جمع می کنیم و از داشتن کلمه ذوق می کنیم. کلمات به ما حس مالکیت می بخشند: ما دنیامان را نام گذاری می کنیم و آن را مال خودمان می دانیم. وقتی بچه ایم، با سرعت حیرت انگیزی کلمات جدید یاد می گیریم. کلمات به ما اهرم می دهند: « من با مامان می رم! » یا « مامان می مونه » ؛ بچه ها مشخص و صریح صحبت می کنند. آنها حاشیه نمی روند. کلمات آنها شخصی و قدرتمند است. آنها آکنده از عزم و اراده اند. آنها مملو از شور و شوق و مقصودند.
حال که کلمات به ما قدرت می بخشند، از چه زمانی کم کم قدرتمان بر کلمات را از دست می دهیم؟ از چه زمانی کم کم احساس می کنیم که بعضی از ما زبانمان « خوب » است و حتی استعداد « نویسندگی » داریم ولی بقیه مان فقط از زبان استفاده می کنیم و جرئت نمی کنیم خودمان را در آن دسته بدانیم؟ حدس من این است که در مورد بیشتر ما مدرسه جایی است که این دسته بندی شروع می شود. مدرسه جایی است که به ما گفته می شود: « تو زبانت خوب است... » یا جمله ای که با خط خرچنگ قورباغه ای خاص معلم ها و به طور مورب در گوشه بالای سمت راست اولین صفحه ی مثلا گزارشی درباره ی جغرافیای اسکاندیناوی می گوید: « خوب نوشته شده » .
وقتی چنان نوشته ای در ورقه های مدرسه و دانشگاه ظاهر می شود چه اتفاقی می افتد؟ معمولا جمله ی دیگری در حاشیه ی آن، این بار به صورت منفی، نوشته می شود: « این جا کمی که از موضوع پرت شده ای » یا « از بحث خارج نشو » . کمتر معلمی هست که وقت و توجه کافی بگذارد و نوشته ای را که در چارچوب قواعد آکادمیک نمی گنجد تحسین کند. گویی ما به لحاظ آموزش رسمی، رژیم غذایی سفت وسختی داریم که می گوید: « اینجا استفاده از این همه فلفل ممنوع. » این همه فلفل ممنوع، این همه دل و جرئت ممنوع. لطفا این همه انسانیت ممنوع. به لحاظ آکادمیک انگار ما بیشتر به نثر خشک و بی روح عاری از شخصیت و شور و حرارت تمایل داریم، شاید حتی با لحن کمی متعالی، تو گویی نوشتن چیزی است که فقط با والاترین انگیزه ها باید انجام بشود؛ همچون نوعی تقطیر عقل گرایی که قطره قطره روی صفحه فرد می چکد.
این تکنیک که با نام «آینه داری» نیز شناخته می شود، در صورت استفاده ی درست و مناسب، روشی عالی برای خلق تعلیق و تنش دراماتیک در مخاطبین است.
«زاویه ی دید»، داستان ها را به آثاری جدید تبدیل می کند و نشان می دهد ما به جای نیاز داشتن به مجموعه ای جدید از رویدادها، فقط به شیوه ای جدید برای نگاه کردن به آن ها نیاز داریم.
نوشتن یک داستان، مانند ساختن یک خانه است: ممکن است تمام ابزار و ایده های مورد نیاز را در اختیار داشته باشید، اما اگر پِی و و بنیان اثر محکم نباشد، حتی زیباترین سازه ها نیز دوامی نخواهند داشت.
کاراکترهایی پیچیده که وجهی تاریک در وجود آن ها به چشم می خورد
در این مطلب به چهار نوع اصلی در سبک های نگارش می پردازیم و همچنین، شیوه ی استفاده از آن ها را مرور می کنیم.
این کتاب کی موجود میشه؟
جولیا کامرون با قلم جادویی خود در کتاب حق نوشتن، با زیبایی کلامش، ما را به نوشتن دعوت میکند. او آنقدر عادت نوشتن را ساده و صمیمی در جریان زندگی جلوه میدهد که هر مشتاق نویسندگی را ناخودآگاه مجبور به نوشتن میکند. تجربه شخصی من از خواندن با لذت و رونویسی کتاب حق نوشتن و امتحان کردن ابزارهای تشرف به نوشتن بود.تمرین نوشتن صفحات صبحگاهی یکی از معروفترین توصیههای جولیا کامرون است. البته ترجمه روان خانم سیمین موحد ، همراه با توضیحات ارزشمند نیز خواننده را یاری میکند.