واژۀ «صحنه» از تئاتر آمده است و حادثه ای را می رساند که در یک مکان و زمان خاص اتفاق می افتد. این اصل در ادبیات داستانی هم مصداق دارد: صحنه زمانی شروع می شود که شخصیت ها وارد جایی شوند یا جایی را ترک کنند. یا حادثه ممکن است در یک جای واحد رخ دهد و مهم هم نیست که چه تعداد شخصیت در حال رفت و آمد به آن مکان باشند. قدرت عاطفی یک صحنه به میزان توجه خواننده به اتفاق صحنه بستگی دارد. حرکت بیش از حد بین مکان های مختلف موجب حواس پرتی خواننده می شود. در واقع، بخشی از قدرت صحنه ناشی از احساس وحشت از محیط بسته ای است که شخصیت در آن گرفتار شده است و باید با آن و هر قضیه ای که در آن است مواجه شود. زمان و مکان یک صحنه شبیه قاب نقاشی است: هدف آن تقویت اثر هنری است، نه منحرف کردن توجه خواننده.
وقتی صحنه ای را خواندید، از خود بپرسید: خوب، که چه؟ آیا این صحنه لازم است؟ بعد صحنه های قبل و بعد از آن را بخوانید و دوباره از خود بپرسید واقعا این صحنه اهمیتی دارد؟ آیا برای اتفاقاتی که در اینجا رخ داده به صحنه ای مستقل احتیاج است؟ و آیا اطلاعات این صحنه را نمی شود در یکی از صحنه های قبل و بعد از آن آورد؟
گرچه یک صحنه کامل باید یکی از موارد ذکر شده در بالا را در بر بگیرد، ضرورتی ندارد که شما در شروع نوشتن صحنه مواردی را که در صحنه می خواهید به آن بپردازید بدانید. گاهی اوقات وقتی فکر نوشتن یک صحنه به صورت ناگهانی در یک مکان غیرعادی به ذهنتان خطور می کند، بهتر است بیدرنگ شروع کنید به نوشتن. بیش از حد روی آن فکر نکنید یا بیش از حد برایش نقشه نریزید.