کتاب روزی که زندگی کردن را آموختم

Le jour où j'ai appris à vivre
کد کتاب : 1214
مترجم :
شابک : 978-600-8740-00-1
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 272
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2014
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 15
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

جزو پرفروش ترین کتاب ها و رمان های ایران

معرفی کتاب روزی که زندگی کردن را آموختم اثر لوران گونل

کتاب روزی که زندگی کردن را آموختم، رمانی فلسفی نوشته ی نویسنده ی فرانسوی، لوران گونل است. تصور کنید که روزی در حال قدم زدن در کنار لنگرگاهی در سان فرانسیسکو هستید که ناگهان زنی کولی دستتان را می گیرد و به شما می گوید که می تواند آینده تان را بخواند. این اتفاق اندکی برایتان جالب است و به او اجازه می دهید که این کار را بکند. اما در نهایت متوجه می شوید که اصلاً آمادگی شنیدن حرف های زن کولی را نداشته اید. از آن به بعد، هیچ چیز مثل قبل نخواهد بود و دنبال کردن روتین های معمول در گذشته، اکنون غیرممکن به نظر خواهد رسید. این چیزی است که در رمان روزی که زندگی کردن را آموختم، برای شخصیت اصلی داستان یعنی جاناتان اتفاق می افتد. او پس از این اتفاق عجیب، برای یافتن خویشتن خود به سفری ماجراجویانه می رود که سرشار از تجربه های دگرگون کننده است. این کتاب جذاب از لوران گونل، درکی جدید درباره ی هستی خودمان و روابط با دیگران به ما می بخشد.

کتاب روزی که زندگی کردن را آموختم

لوران گونل
لوران گونل، نویسنده و دانشمند فرانسوی است. او متخصص علوم انسانی است و در دانشگاه سوربون تحصیل کرده است. گونل تحصیلات خود را در فرانسه و ایالات متحده گذراند. کتاب های این نویسنده نشان دهنده ی علاقه ی او به فلسفه، روانشناسی و خودپروری هستند. گونل علاوه بر نوشتن کتاب، استاد دانشگاه کلرمونت-فراند نیز هست.
نکوداشت های کتاب روزی که زندگی کردن را آموختم
A light and positive novel.
رمانی درخشان و خوشایند.
Goodreads

With the lesson of happiness.
دربردارنده ی درس خوشبختی.
Le Parisien

Another bestseller novel by Laurent Gounelle.
یک رمان پرفروش دیگر از لوران گونل.
Booknode

قسمت هایی از کتاب روزی که زندگی کردن را آموختم (لذت متن)
خیس عرق شده بود. شلوار جینش را خشک کرد و از پایین تی شرت مشکی رنگش را برای خشکاندن عرق پیشانیش استفاده کرد. رنگ مشکی آلودگی را کمتر نشان می دهد و این خود یک امتیاز به شمار می آید. نگاهی به تراس کافه انداخت. دو زن را در آنجا دید که نسبتا خوش لباس بودند. یکی از آن ها را می شناخت چرا که دو یا سه بار عکس هایی نه چندان موفقیت آمیز از او گرفته بود. دوربین جدیدش را که دارای امکانات فوق العاده و به روز بود به سوی دو زن گرفت و آن را تنظیم کرد. گوشی مخصوص را روی گوش هایش گذاشت. اکنون صدای زن ها را به وضوح می شنید.

در طبقه ای از خانه ی محقر گلی رنگ، واقع در یکی از کوچه های زیبای سان فرانسیسکو که نزدیک سه ماه از اجاره کردنش می گذشت، جاناتان ضمن تراشیدن ریشش با حرکتی غیرارادی از پنجره ی حمام بیرون را نگاه می کرد و شاهد وفور شبدر بر روی چمنزار بود.