هوشمندانه و درخشان.
تأملی زیبا بر پایان جهان.
با بارقه هایی کورکننده از خرد.
کسی که در آن زمان در حال ژست گرفتن آن ها جلوی دوربین هنوز در دنیایشان وجود نداشت، حالا تنها دیوار دفاعی آن ها -هرچند شکننده- مقابل نیستی بود. دقیقا به همین خاطر بود که هنوز از این عکس اینطور با دقت و وسواس مراقبت می کرد و هر چند وقت یک بار آن را از کشو بیرون می آورد و نگاه می کرد.
گاهی با عصبانیت آن ها را ورانداز می کند. دوست دارد آن ها را به خاطر نداشتن بصیرت و بی تفاوتی شان سرزنش کند، اما به نگاه مادرش برمی خورد و خیال می کند که مادر او را می بیند، انگار همیشه می دیده و منتظرش بوده، حتی قبل از به دنیا آمدنش.
درست همزمان با بازگشت پدر، بادی از سمت دریا و دشت های آلوده، بوی تعفن مرگ را با خود می آورد و ویروس بیماری کشنده ای را در شهر پخش می کرد تا آن هایی هم که از جنگ جان سالم به در برده بودند، به این ترتیب از پا درآیند.
«جایزه ی گنکور» به عنوان یکی از مهم ترین و معتبرترین جوایز ادبی فرانسه، دروازه ای است که تنها نویسندگان پیروز از آن گذشته اند.