کتاب گذر از زمان

Paradis perdus
(بهشت گمشده)
کد کتاب : 124488
مترجم :
شابک : 978-6223080852
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 578
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2021
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب گذر از زمان اثر اریک امانوئل اشمیت

اشمیت با ارائه‌ی دیدگاه‌ها و فلسفه‌های عمیق در داستان‌های خود، خواننده را به تأمل در موضوعات مختلف انسانی وجودی وارد می‌کند. نکات کلیدی و مواردی که در این کتاب مطرح شده است:
«پویایی زمان و تأثیر آن بر انسان»: در "گذر از زمان"، اشمیت به تجسم‌سازی پیچیدگی‌ها و تأثیرات زمان بر روی زندگی انسان‌ها می‌پردازد. چگونه زمان می‌تواند حوادث، خاطرات، و احساسات را تغییر دهد و چگونه انسان‌ها در مقابل آن بی‌توان هستند.
«داستان‌های فردی»: اشمیت در این کتاب داستان‌های مختلف فردی را مطرح می‌کند که هر یک به نوعی با چالش‌ها و پیچیدگی‌های زمان مواجه شده‌اند. از داستان‌های عاشقانه و روابط خانوادگی گرفته تا داستان‌هایی در مورد انسان‌هایی که با گذشته‌های پیچیده‌ی خود مواجه هستند.«نگاه فلسفی»: اشمیت در نوشته‌های خود همیشه به مسائل فلسفی و وجودی می‌پردازد و "گذر از زمان" نیز مستثنی از این قاعده نیست. او در این کتاب به تأمل در مفهوم زمان، تأثیر آن بر روی هویت انسانی و نحوه‌ی تجربه‌ی زمان توسط انسان می‌پردازد.
«سبک نویسندگی»: اشمیت با استفاده از زبانی غنی و تصویرسازی‌هایی خلاقانه، خواننده را وارد جهانی پیچیده و جذاب می‌کند. دیالوگ‌ها، شخصیت‌پردازی‌ها و توصیفات محیطی در این کتاب به گونه‌ای است که خواننده را به خواندن هر صفحه‌ی بیشتر ترغیب می‌کند.
«پایان‌های غیرقابل پیش‌بینی»: یکی از ویژگی‌های کتب اشمیت، پایان‌های غیرقابل پیش‌بینی و چالش‌برانگیز آنهاست. "گذر از زمان" نیز از این خصوصیت بهره‌برداری می‌کند و خواننده را تا آخرین صفحه در تعلیق نگه می‌دارد.
"گذر از زمان" یک کتاب فلسفی، عمیق و تأمل‌برانگیز در مورد زمان و تأثیر آن بر زندگی انسان‌هاست که با سبک نویسندگی اشمیت، به یک اثر هنری ممتاز تبدیل شده است.

کتاب گذر از زمان

اریک امانوئل اشمیت
اریک امانوئل اشمیت، زاده ی 28 مارس 1960، نویسنده، نمایشنامه نویس و فیلسوف فرانسوی است. آثار اشمیت تا به حال به 43 زبان منتشر شده و نمایشنامه هایش نیز در بیش از 50 کشور روی صحنه رفته است. او مدرک دکتری خود در فلسفه را در سال 1987 از دانشگاه سوربون دریافت نمود. اشمیت از سال 2002 تاکنون در بروکسل زندگی می کند و در سال 2008، شهروند بلژیک شده است.
قسمت هایی از کتاب گذر از زمان (لذت متن)
«چند هزار سال پیش، در کشور جویبارها و رودخانه ها، کنار دریاچه ای که دریا شد به دنیا آمدم. از روی تواضع یا احتیاط ترجیح می دادم هرگز این جمله را ننویسم. این جمله سرنوشتی را که پنهان کردم فاش می کند. با هزار احتیاط حقیقتم را از مردم مخفی کردم؛ از آن ها دوری گزیدم، به آن ها دروغ گفتم، فرار کردم، سفر رفتم، سرگردان شدم، به زبان های جدید سخن گفتم، پنهان شدم، منزوی شدم، تغییر نام دادم، تغییر چهره دادم، تغییر لباس دادم، معلول شدم، گمنامی پیشه کردم، تنهایی های بیابان را به جان خریدم، حتی گاهی گریستم. اهمیتی نداشت. آن ها باید مرا از یاد می بردند و ردپایم را گم می کردند. از چه می ترسیدم؟ عمر طولانی من سرانجام توجه آنان را جلب می کرد، زیرا انسان ها همیشه در آسمان، زیر زمین، روی زمین، در مذهب، در علم و در نسل های آینده به دنبال جاودانگی اند، اما جاودانگی من- که هیچ توجیهی نداشت آن ها را سرشار از نفرت می کرد. همنوعان من متوجه می شدند که... همنوع من نیستند. بعد از تعجب، از آنچه من بودم کینه به دل می گرفتند و از آنچه خودشان بودند ناخشنود می شدند. مطمئن بودم که صداقتم فقط باعث آزردگی، حسادت، کینه، خشونت و خلاصه کوهی از مصیبت می شد. از عواقب آن می ترسیدم؛ نه برای خودم، برای آن ها. چند هزار سال پیش، در کشور جویبارها و رودخانه ها، کنار دریاچه ای که دریا شد به دنیا آمدم. ازروی تواضع یا احتیاط ترجیح می دادم هرگز نه این جمله را بنویسم نه جمله ای دیگر را، زیرا من در دوره ای چشم به جهان گشودم که دست هیچ الفبایی به دامان آن نرسیده بود. گوش می دادیم. به خاطر می سپردیم. حافظه را تقویت می کردیم. وقتی خط اختراع شد، دیگر وارد قرن چهارم زندگی ام شده بودم بعدها تعریف خواهم کرد که چه اثری روی من گذاشت. بااینکه امروز به بیست زبان زنده و مرده می نویسم، به نظرم توانایی به بند کشیدن واقعیت روی یک برگه شهامتی غیرعادی است. چند هزار سال پیش، در کشور جویبارها و رودخانه ها، کنار دریاچه ای که دریا شد به دنیا آمدم. ازروی تواضع یا احتیاط ترجیح می دادم این جمله را برای انسان ها ننویسم، این جانورانی که دغدغهٔ هستی شان نیستی است. ضرب المثلی آلمانی می گوید: «به محض اینکه کودک متولد می شود، به اندازهٔ کافی برای مردن پیر است.» من چنین شرح می دهم: به محض اینکه خودآگاهی پیدا می کند، از زوال خویش باخبر است. از همان ابتدا این خصوصیت بنیادی را، این آگاهی از فانی بودن را تاب نمی آورد. نتیجه؟ انسان ذاتا سرخورده و فطرتا تسکین ناپذیرْ محکوم به بدبختی است. و من که چنین طولانی زیسته ام آیا طعم خوشبختی را چشیده ام؟ اجازه دهید برای پاسخ به شما حکایتم را آغاز کنم. چند هزار سال پیش، در کشور جویبارها و رودخانه ها، کنار دریاچه ای که دریا شد به دنیا آمدم. ازروی تواضع یا احتیاط ترجیح می دادم هرگز این جمله را ننویسم.»