کتاب خاطرات عشق از دست رفته

Journal d'un amour perdu
کد کتاب : 35617
مترجم :
شابک : 978-6222018962
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 200
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2019
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب خاطرات عشق از دست رفته اثر اریک امانوئل اشمیت

اریک-امانوئل اشمیت یکی از نویسندگان پر مخاطب در جهان است. او به نمایشنامه نویسی ، رمان نویسی ، نویسندگی داستان کوتاه و مقاله نویسی اشتغال دارد. اثار او بارها مورد اقتباس ادبی و سینمایی قرار گرفته است و متون نگاشته شده توسط وی به چندین زبان در حال حاضر ترجمه شده است. تا به امروز او یکی از نمایش نویسان خوش اقبال است که اثارش در سرتاسر دنیا به روی صحنه رفته است. از برادوی گرفته تا جشنواره های آوینیون و حتی در ایران در سالن های مختلف دولتی و خصوصی، توانسته مخاطبان بی شماری را به سمت سالن های نمایش بکشاند. دغدغه های اجتماعی ، سیاسی و خانوادگی او باعث شده که بتواند زنجیره در هم تنیده ای از روابط انسانی را خلق کند. آثار او بیش از 10 میلیون نسخه در سراسر جهان فروخته است
این کتاب از اریک-امانوئل اشمیت: « خاطرات یک عشق از دست رفته» ، نوشته شده در یک سبک باشکوه خاص.
نویسنده موفق شده تجربه ای از مرگ را به درسی پر زرق و برق در زندگی تبدیل کند. کتابی که باید حتما بخوانید
که همچنین تأملات زیادی در مورد زندگی برای ما به ارمغان می آورد.
داستان بسیار زیبا و دفترچه خاطرات شخصی اریک-امانوئل اشمیت که دو سال پس از ناپدید شدن مادرش و چگونگی سوگ او برای از دست دادن مادر را روایت می کند.

کتاب خاطرات عشق از دست رفته

اریک امانوئل اشمیت
اریک امانوئل اشمیت، زاده ی 28 مارس 1960، نویسنده، نمایشنامه نویس و فیلسوف فرانسوی است. آثار اشمیت تا به حال به 43 زبان منتشر شده و نمایشنامه هایش نیز در بیش از 50 کشور روی صحنه رفته است. او مدرک دکتری خود در فلسفه را در سال 1987 از دانشگاه سوربون دریافت نمود. اشمیت از سال 2002 تاکنون در بروکسل زندگی می کند و در سال 2008، شهروند بلژیک شده است.
قسمت هایی از کتاب خاطرات عشق از دست رفته (لذت متن)
مامان همیشه روزهای مرا در ابعاد یک شعر وسعت می داد. من دو بار زندگی می کردم، یک بار برای لذت بردن و یک بار به قصد بازگو کردن برای مامان. یک بار برای خودم، یک بار برای او. از درون وقایعی که از سر می گذراندم روایتی بیرون می آمد که فقط به او اختصاص می دادم. تلاش می کردم شاخ وبرگ بدهم و با آب و تاب تعریف کنم تا چشم هایش از تعجب گرد شود، حیرت کند و بی اختیار قهقهه بزند. البته که همه چیز را برایش تعریف نمی کردم - شرم زیادی بینمان وجود داشت و رازها را برای خود نگاه می داشتم - ولی بخش اعظم برخوردها، احساسات، رنجش ها، حسرت ها و نیش و کنایه ها را در خبرهای ریزودرشتی که برای او سرهم می کردم، می گنجاندم.

بازگشت به لیون مرا از پای درآورد. لیونی که مامان در آن منتظرم نباشد لیون نیست. سوار بر تاکسی ای که از وسط شهر می گذشت، خیابان هایی را طی می کردم که دیگر به مامان منتهی نمی شد، از تپه ای بالا می رفتم که مامان دیگر ساکن آن نبود، نمای دساختمان هایی را می کاویدم که مامان دیگر از کنار آن ها نمی گذشت. به زودی زنگ آیفونی را فشار می دادم که صدای شاداب مامان از آن به گوش نمی رسید، وارد خانه ای می شدم که مامان با آرامش خاطر و چشمانی کمی خیس درش را باز نمی کرد.