آه، خوانندهی محترم، بد دردی است نویسندهی روس بودن… مدام مینویسی و مینویسی و خودت هم نمیدانی چرا مینویسی. خواننده لابد در اینجا پوزخند میزند و میگوید مگر به خاطرش پول نمیگیری؟ آه، خوانندهی محترم، اصلا پول چیست؟ فرض کن پول گرفتی، بعد هیزم خریدی و یک جفت چکمه هم برای زنت. تمام میشود و میرود. پول نه آرامش روحی میآورد، نه اندیشههای جهانشمول. و البته اگر همین حساب حقیرانه و منفعتجویانه را هم کنار بگذاریم، نویسنده لابد تفی به تمام ادبیات میانداخت و همان دستی را که قلم تویش بود قلم میکرد و دست از نوشتن برمیداشت. خوانندههای ما هم خیلی بیمحابا شدهاند. از رمانهای فرانسوی و امریکایی آویزان میشوند و به دنبال پرواز شتابان خیالات هستند. ولی از کجا میشود پرواز شتابان خیالات را پیدا کرد، وقتی اصولا در زندگی واقعی روسیه خبری از این چیزها نیست؟ در انقلاب، هم شتاب داریم هم خیالات شکوهمند. ولی بیا و دربارهاش بنویس. میگویند واقعی نیست. میگویند ایدئولوژی نوشتهات همچین تعریفی ندارد… در نتیجه معلوم میشود تو هیچ مایهی تسلی خاطری نداری. نه پول، نه شهرت، نه احترام. ولی چه میشود کرد؟ زندگی خیلی مضحک است. حیات بر روی زمین کار ملالآوری است.
نویسندگان پرتعدادی در «ادبیات روسیه» ظهور کرده اند که ایده های ژرف، آثار ادبی و توانایی آن ها در داستان سرایی در طول زمان طنین انداز بوده است.
درست است که بسیاری از آثار کلاسیک ادبیات روسیه، داستان هایی تاریک و سرشار از ترس به خاطر سیاهی های روح انسان هستند، اما شاهکار جاودان «میخائیل بولگاکف»، با آن ها کاملاً متفاوت است.
چرا ناموجوده؟
چون موجود نیست
در تاریخ 24 آبان 1402 در مشهد افتخار این رو داشتم که در جشن امضای این کتاب حضور داشته باشم و یک نسخه امضا شدهی کتاب رو از ایشون گرفتم :)
پولدارها شانس هم دارن. پس اون نسخه ای که 13 آبان از ایران کتاب خریدی رو هدیه بده من. قیمت این کتاب بالاست من نتونستم بخرم.
توی این وضعیت خوبه که میشه اقساطی گرفت از طریق سایت به صورت اسنپ پی , میتونید از طریق بگیرید دوست عزیز
اسم جناب گلکار کافیه که بفهمی با یه اثر خوب طرفی😍😍
حق مطلب رو ادا کردید 👏 ، اسم اقای گلکار کافیه
از نظر من خوب نبود. من چند تا داستان اولش رو خوندم. نتونستم ادامه بدم. بامید اینکه داستان بعدی خوب خواهد بود، رفتم جلو. ولی ناامید شدم و با داستانهاش خداحافظی کردم.
ای جانم.. خدایا شکرت!