این داستانهای طنزآمیز جمع آوری شده در کتاب «حمام ها و آدم ها» نوشته میخاییل زوشنکو شما را مجذوب خواهد کرد.
نویسنده در این کتاب به زندگی روزمره در اتحاد جماهیر شوروی می پردازد-کشوری با کمبود مسکن و کمبود کالاهای مصرفی، ناکارآمدی و جاده های نامناسب ، بوروکراسی و کارمندان احمق، شارلاتان و متقلب.
میخائیل زوشچنکو (1895-1958) ، که در سال 1946 از اتحادیه نویسندگان شوروی اخراج شد و از مطبوعات روسیه به عنوان "ولگرد ادبی" ، "نویسنده بی مغز و پورنوگرافی" اثارش ممنوع شد. با این حال او یکی از طنزپردازان بزرگ قرن بیستم است.
کتاب حمام ها و آدم ها- بیش از ده ها داستان کوتاه و یک رمان جمع آوری شده ، همه از قلم میخائیل زوشچنکو ، یکی از طنزپردازان بزرگ قرن بیستم ، پرخواننده ترین نویسنده در روسیهه، سرچشمه می گیرد.
با خودم گفتم: «ای داد بیداد» شک ندارم که الان بدبیاری بزرگی یقه ام را می گیرد.» ولی گفتن ندارد که رفتم سمت کشیش. گفتم: «سلام پدر سرگی. عجب روز خوبی است.» کشیش یکه ای خورد و قدری از من فاصله گرفت. گفت: «ای داد. نازار ایلیچ سینیریوخوف؟ واقعا خودتی یا من خیالاتی شده ام؟» گفتم: «واقعا خودمم پدر سرگی. شما را به خدا بگویید در این مدت چه اتفاقاتی اینجا افتاده؟» گفت:«چه اتفاقی می خواستی افتاده باشد؟ تو زنده ای و آن وقت من کلی برای تو مجلس ترحیم گرفته ام. همه خیال می کردیم جنابعالی مرده اید، درحالی که زنده تشریف دارید... فکرش را بکن، زنت با ایگور ایوانویچ ازدواج کمونیستی کرده.»
گفتم: «ای داد بیداد. چه بلایی سر من آورده اید!» بدجوری نگران شدم. تمام تنم می لرزید. با خودم گفتم: «بفرما! این هم همان بدبیاری که منتظرش بودی!» دیگر با کشیش صحبتی نکردم و به سرعت رفتم سمت خانه ام. دویدم توی خانه ای که، حتما توجه دارید، مال خودم بود. دیدم دو نفر توی خانه نشسته اند: زنم، ماتریونا واسیلیونا سینبریوخوا، به همراه ایگور ایوانویچ. داشتند چای می خوردند. بهشان تعظیم کردم و گفتم: «نوش جانتان! ایگور ایوانویچ کلوپوف، بگویید ببینم اینجا چه اتفاقی افتاده؟ شما را به خدا عذابم ندهید!»
و بیش از این نتوانستم تحمل کنم؛ به گوشه و کنارخانه سرمی کشیدم و دار و ندارم را وارسی می کردم. دیدم، خدا را شکر صندوقچه ام آنجاست. شلوارهای عزیزم هم سر جایشان آویزان هستند. همین طور شنلم، خلاصه همه صحیح و سالم مانده اند. اما یک مرتبه ایگور ایوانویچ آمد کنار من و دستش را این طوری جلو من تکان تکان داد. گفت: «هی، به وسایل دیگران دست نزن؛ وگرنه هرچه دیدی از چشم خودت دیدی!» گفتم: «وسایل دیگران یعنی چه؟ ایگور ایوانویچ، این ها که معلوم است شلوارهای من است. نگاه کنید. حتی نوشته ی خشک شویی هم روی شان مانده: ن. سینبریوخوف.» ولی او حرف خودش را می زد: «اینجا خبری از شلوارهای تو نیست و نمی تواند باشد. هرچه اینجا هست نصف نصف مال من و ماتریونا واسیلیوناست.» خودش هم رفت و آرنج ماتریونا واسیلیونا را گرفت و او را آورد وسط اتاق: «ملاحظه بفرمایید: این منم و این هم همسر قانونی ام، سرکار خانم ماتریونا واسیلیونا. شک نداشته باشید که همه چیز قانونی است.»
چه زیبا با طنز به نقد جامعه میپردازه.
کتابی که در آن نویسنده سعی میکند در قالب طنز،حقیقتها و واقیعت هایی که در جهان، بخصوص شوروی،در حال وقوع است شرح دهد. در ضمن ترجمه آبتین گلکار نیز قابل ستایش است
مجموعه ای از داستان هایی حداکثر سه صفحه ای که طنز جذاب و گزنده ای در مورد شوروی سابق دارد، خانههای کوچک، حمام و دزدی، تم غالب در اغلب داستانها است.
ضمنا ترجمهی آبتین گلکار هم شاهکارست. زبان این داستانها مرا یاد قلم محمدعلی افراشته انداخت. اگر علاقهمند بودید بارگیری رایگان کتاب «دماغ شاه» از «افراشته» رو بهتون سفارش میکنم.
مجموعه داستانهای طنزآمیز زوشنکو است دربارهی زندگی مردمان در سالهای نخستین انقلاب شوروی. برخلاف ژانر ادبی شوروی که دنبال مردان بزرگ و آرمانی بود، شخصیتهای داستانهای زوشنکو مانند داستانهای گوگول، آدمهای کوچک هستند، کسانی که فقط دنبال رفاه و زندگی خوب هستند، و در وضعیت انقلابی و در محرومیت از رفاه، کارهایی ابلهانه انجام میدهند. داستانهایش واقعا خندهدارست، اگر فقط میخواهید اوقاتی خوشی داشته باشید هم گزینهی خوبی است.
شاهکار نیست. حتی به زور میشه لقب "خوب" رو بهش داد. اما خوندنش پیشنهاد میشه. به خاطر نقد اجتماعی علیه نابرابری و جامعهی فرهنگ زده
توصیه میکنم حتما بخونید واقعا استادانه نگاشته شده.
کتابی با زبانی طنز و انتقادی
حمامها و آدمها مجموعه ای از داستان هایی هست که در عین حال که طنز گونه هست اما انتقاد هایی را هم مطرح میکند. داستان هایی که خواننده با آنها به خوبی همراه میشود.
مجموعه داستانهای طنز تلخ با ترجمه عالی آبتین گلکار. طنز موجود در این کتاب به جامعه امروز ما هم نزدیک است و خواننده ریزبین میتواند این شباهتها را بهخوبی درک کند. دوست داشتم کتاب تموم نمیشد.