کتاب سرنوشت یک مرد

A man Destiny
کد کتاب : 4878
مترجم :
شابک : 9786007436042
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 192
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 1956
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

سرنوشت یک انسان
A man destiny
کد کتاب : 4879
مترجم : ایرج بشیری
شابک : 9789643515607
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 96
سال انتشار شمسی : 1395
سال انتشار میلادی : 1956
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب سرنوشت یک مرد اثر میخائیل شولوخف

میخائیل آلکساندروویچ شولوخف نویسنده روس اهل اتحاد جماهیر شوروی و برنده جایزه ادبی نوبل بود. میخائیل شولوخوف به سال ۱۹۰۵ در روستای کروجلنین در نزدیکی وشنسکایا در حومه جنوبی رود دن متولد شد. پدرش روستایی ساده‌ای از نژاد روس و مادرش از اهالی اوکراین بود.
در سال ۱۹۱۸ به سبب درگرفتن جنگ داخلی در ناحیه دن ناچار درسش را ناتمام گذارد و به ارتش سرخ پیوست تا در نبردهایی در برابر آخرین بازماندگان از هواخواهان ارتش سفید شرکت جوید. تأثیر این تجربه در آثار وی به‌طرز محسوسی آشکار است. وی نویسنده‌ای واقع‌باور بود و در داستان‌هایش به مردم و انقلاب اکتبر پرداخته‌است.
رمان حماسی «دن آرام» از مهم‌ترین آثار وی به‌شمار می‌رود که در چهار جلد از سال ۱۹۲۸ تا ۱۹۴۰ به نویسندگی آن مشغول بود. از معروف‌ترین داستان‌های کوتاه او داستان خال است که در دهه چهل شمسی در کتاب هفته ترجمه و چاپ شد. از دیگر آثار وی «آنها برای سرزمین پدریشان جنگیدند» و «زمین نوآباد» می‌باشد.
شولوخف در سال ۱۹۴۱ برنده جایزه استالین و در سال ۱۹۶۰ برنده جایزه لنین در شوروی شد و در سال ۱۹۶۵ جایزه نوبل ادبیات به وی اهدا شد. آثار جمع‌آوری شده شولوخوف در هشت جلد بین سالهای ۱۹۵۶ و ۱۹۶۰ منتشر شد.
این کتاب مجموعه ای از داستان های کوتاه این نویسنده بزرگ است.

کتاب سرنوشت یک مرد

میخائیل شولوخف
میخائیل آلکساندروویچ شولوخف، زاده ی ۲۱ فوریه ۱۹۰۵ و درگذشته ی ۲۴ مه ۱۹۸۴، نویسنده ی روس و برنده ی جایزه ی ادبی نوبل بود. میخائیل شولوخوف در سال ۱۹۰۵ در روستای کروجلنین در نزدیکی وشنسکایا در حومه ی جنوبی رود دن متولد شد. پدرش روستایی ساده ای از نژاد روس و مادرش از اهالی اوکراین بود.در سال ۱۹۱۸ به سبب درگرفتن جنگ داخلی در ناحیه ی دن، ناچار درسش را ناتمام گذارد و به ارتش سرخ پیوست تا در نبردهایی در برابر آخرین بازماندگان از هواخواهان ارتش سفید شرکت جوید. تأثیر این تجربه در آثار وی به طرز محسوسی ...
قسمت هایی از کتاب سرنوشت یک مرد (لذت متن)
پیرمرد ناگهان خاموش شد و در سکوتی که بین ما به وجود آمد، از حنجره او صدای گرفته ای شنیدم. اضطراب و هیجان پیرمرد در من هم تأثیر کرد. از گوشه چشم نگاهش کردم، ولی در آن دو چشمی که مانند خاکستر سرد و خاموش بود، حتی قطره ای اشک نمی درخشید. سرش با افسردگی به روی سینه خم شده بود، دست های بزرگش از دو طرف پهلوی او آویزان بود و آهسته تکان می خورد و چانه و لب های درشتش می لرزید. آهسته گفتم: رفیق، زیاد فکرش را مکن. مگذار این اندوه تو را نابود کند. مثل آنکه حرف مرا نشنید و پس از آنکه با زحمت بر اضطراب و هیجان خود مسلط شد، ناگهان با لحنی خشن که با حرف چند لحظه قبلش کاملا تفاوت داشت گفت: تا دم مرگ، تا آخرین ساعت زندگی، به خاطر رفتاری که با زنم کردم هرگز خود را نخواهم بخشید.