1. خانه
  2. /
  3. کتاب بی بازگشت

کتاب بی بازگشت

پیشنهاد ویژه
3.9 از 1 رأی

کتاب بی بازگشت

Irretrievable
٪25
350000
262500
معرفی کتاب بی بازگشت
کتاب بی بازگشت، رمانی نوشته ی تئودور فونتانه است که اولین بار در سال 1892 انتشار یافت. قطب های مخالف یکدیگر را جذب می کنند، و هلومت هولک و کریستین آرن نمی توانستند بیشتر از این از هم متفاوت باشند. آن ها در خانه ای بزرگ، زیبا و مشرف به دریا اقامت دارند و 23 سال است که با خوشحالی در کنار هم زندگی می کنند—اما اخیرا تنش هایی مشخص در میان آن ها شکل گرفته است: شوخی هایی نا به جا، برنامه های به تعویق افتاده و مسائل دیگر. داستان این رمان جاودان که زندگی روزمره را در مرکز توجه خود قرار داده، به موضوعی اساسی می پردازد: چگونه یک زوج ممکن است به تدریج از هم دور شوند و یک روز بفهمند در وضعیتی قرار دارند که به هیچ وجه دلخواهشان نیست اما راه بازگشتی نیز از آن وجود ندارد.
درباره تئودور فونتانه
درباره تئودور فونتانه
تئودور فونتانه، زاده ی ۳۰ دسامبر ۱۸۱۹ و درگذشته ی ۲۰ سپتامبر ۱۸۹۸، نویسنده و شاعری آلمانی بود. فونتانه تحصیلات خود در هنرستان را در نویروپین و بعدها در شهر برلین ادامه داد. او در سال ۱۸۳۵ با امیلی روانت کومر، همسر آینده اش، ملاقات کرد. فونتانه در سال ۱۸۳۶ هنرستان را رها کرد و به فراگیری علم داروسازی مشغول شد. او نخستین داستان کوتاهش را در سال ۱۸۳۹ نگاشت و در سال ۱۸۳۹ شغلی در همان رشته ی داروشناسی برای خود پیدا کرد. فونتانه سال ها بعد در ۳۰ سپتامبر سال ۱۸۴۹ تصمیم گرفت حرفه ی پزشکی را رها و خود را کاملاً وقف نویسندگی کند. فونتانه از برجسته ترین نویسندگان آلمانی و نماینده ی برجسته ی مکتب «رئالیسم شاعرانه» در آلمان محسوب می شود.
ویژگی های کتاب بی بازگشت
  • تئودور فونتانه از برجسته ترین نویسندگان ادبیات آلمان در قرن نوزدهم
نکوداشت های کتاب بی بازگشت

داستانی پرظرافت، مشفقانه و فوق العاده خردمندانه.

Amazon

یکی از برترین کالبدشکافی های ادبی درباره ی رابطه ای در حال فروپاشی.

The New Yorker

پرداختی عمیقا انسانی به کور بودن عشق.

Barnes & Noble
قسمت هایی از کتاب بی بازگشت

از پله ها که بالا آمد، ابا جلوی در باز اتاق خود ایستاده بود و شمع ها همچنان می سوختند. هولک شک داشت که آیا ابا صبر کرده بود همه ی مهمان ها بروند یا این که منتظر بازگشت او بود. ابا شب بخیر گفت و با حالتی تمسخرآمیز اندکی خم شد که به نظر نشان می داد در حال برگشتن به اتاقش است. اما هولک دستش را گرفت و گفت: «نه ابا، نباید اینطوری بری. باید به من گوش بدی.» و وقتی داشت دنبالش درون اتاق می رفت، با چشمانی سرشار از آشفتگی احساس، به او می نگریست.

و خندید. اما خنده اش فقط بر سردرگمی های هولک افزود، که گاهی از این اتفاق لذت هم می برد، سپس با اندکی ترحم گفت: «هلموت، تو واقعا از آلمانی ها آلمانی تری... فتح تروآ ده سال طول کشید. به نظر می آد ایده ی تو هم همین باشه...»

مقالات مرتبط با کتاب بی بازگشت
آثار کلاسیک کوتاه، فرصتی برای آشتی با کتاب خواندن
آثار کلاسیک کوتاه، فرصتی برای آشتی با کتاب خواندن
ادامه مقاله
اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب بی بازگشت" ثبت می‌کند