این کتاب جزو کتابهای بسیار جذاب قرار میگیرد, از دید من اول کتاب کمی نویسنده زیادهگویی میکند ولی رفته رفته کتاب بسیار جذاب میشود و انسان ترغیب میشود که کتاب را دنبال کند.
یک کتاب خواندنی و جذاب که بهشدت توصیه میشود. در مقدمهی کتاب میخوانیم: در شهری بندری در افریقا، نانوایی به نام خوزه آنتونیو ماریا واز تنها روی پشتبام ساختمان تئاتر شهر، به شب مینگرد و داستان نلیو را در گوش باد زمزمه میکند تا باد این داستان را به گوش همه برساند. نلیو کودکی خیابانی است که در دهسالگی بینش، حکمت و خرد یک پیر و مرشد را دارد. این پسر کیست؟ در شبی که قصد دارد به رفقای خود ثابت کند وجود آدمی چیزی بیش از بقای صرف است، به او شلیک میشود. چه کسی به او شلیک کرده است؟ و چرا؟ در طول نُه شب دردناک، نلیو داستان شگفتانگیز و دردآور زندگی خود را برای نانوا تعریف میکند و میداند وقتی روایتش را تمام کند، چشم از جهان فرو خواهد بست. این داستان تکاندهنده و جذاب از روزی شروع میشود که نلیو در حال فرار از بربریتی بیپایان به شهر میرسد. داستان او مناظری از زیبایی روح انسانی و درعینحال وحشیگری ناتمام آدمیزاد را به نمایش میگذارد.
چرا واقعا امثال شما که کتاب یا فیلم رو میان تعریف میکنن منقرض نمیشن بابا شاید یکی خواست این کتاب رو بخره بخونههههه اه
بخشی از این کتاب را با هم بخوانیم: من هم بخشی از این شهر هستم که در دامنهای شیبدار، در جایی که رود به دریا میریزد، بنا شده است. ساختمانها مانند میمونهایی که کنار رودخانه مینشینند، در کنار هم بالا آمدهاند و با گذشت هر روز، تعداد ساکنان شهر بیشتر میشود. مردم از نواحی داخلی، دشتهای بیدرخت و جنگلهای دوردست به ساحل میآیند، جایی که شهر من قرار دارد. مردم بدون توجه به نگاههای بدخواهانه میآیند و سکنی میگزینند.
یکی از بهترین کتابهایی که خوندم. سطحی نبودن داستان، قلم نویسنده، و به فکر فرورفتن خواننده. ترجمهی خوب، صحافی و جلدسازی خوب. خلاصه یک کتاب خوب برای یک کتابخوان، میتونه عیدی خوبی باشه :)