کتاب جاهای تاریک

Dark Places
کد کتاب : 12637
مترجم :
شابک : 978-600-8066-15-6
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 552
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2009
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

از کتاب های پرفروش نیویورک تایمز

فیلمی بر اساس این کتاب در سال 2015 ساخته شده است.

معرفی کتاب جاهای تاریک اثر گیلین فلین

کتاب جاهای تاریک، رمانی نوشته ی گیلین فلین است که نخستین بار در سال 2009 انتشار یافت. لیبی دی، هفت ساله بود که مادر و دو خواهرش در اتفاقی ترسناک و تراژیک به قتل رسیدند. او جان به در برد و شهادت داد که برادر پانزده ساله اش، بن، قاتل بوده است. بیست و پنج سال بعد، «باشگاه قتل»--انجمنی سری که به جنایت های مشهور می پردازد—لیبی را پیدا و از او درخواست جزئیات می کند. آن ها امیدوارند مدارکی را پیدا کنند که شاید باعث آزادی بن شود. لیبی که امیدوار است از این داستان تراژیک کمی پول درآورد، مشغول جست و جوهای بیشتر در رابطه با آن شب می شود و یافته هایش را در اختیار باشگاه می گذارد. پس از مدتی، حقیقتی غیر قابل باور آشکار می شود و لیبی دوباره می بیند که در نقطه ی شروع است: در حال فرار از قاتلی بی رحم.

کتاب جاهای تاریک

گیلین فلین
گیلین شیبر فلین، زاده ی 24 فوریه ی 1971، نویسنده و فیلمنامه نویس آمریکایی است.فلین در کانزاس به دنیا آمد و بزرگ شد. او در کودکی به گفته ی خودش، «به شکل دردناکی خجالتی» بود و مأوایش، خواندن و نوشتن داستان بود. فلین در کودکی به همراه پدرش برای دیدن فیلم های ترسناک به سینما می رفت.او برای تحصیل در رشته های زبان انگلیسی و روزنامه نگاری به دانشگاه کانزاس رفت و بعد از آن، دو سال در نیویورک مشغول کار نوشتن برای مجلات بود. فلین سپس در رشته ی روزنامه نگاری ادامه ی تحصیل داد. او در ابتدا قصد داشت که خب...
نکوداشت های کتاب جاهای تاریک
This story deftly shows the fallibility of memory.
این داستان به شکلی ماهرانه، خطاپذیری حافظه را نشان می دهد.
The New Yorker

A riveting tale of true horror.
داستانی هیجان انگیز با ترسی واقعی.
Chicago Tribune Chicago Tribune

A gripping thriller.
تریلری گیرا.
Cosmopolitan

قسمت هایی از کتاب جاهای تاریک (لذت متن)
پای یک قتل دیوانه وار دیوانه وار وسط است و بنابراین بخش زیادی از این قضیه قرار نیست با عقل جور دربیاید. اصلا برای همین است که ملت این طور درگیر این قتل ها شده اند. اگر قرار بود با عقل جور دربیاید که دیگر واقعا راز به حساب نمی آمد. درست است؟

در را که باز کرد چاقو توی سینه اش فرو رفت. توی بازوهای مرد خم شد. صدای پچ پچ مرد می آمد که، نترس، سی ثانیه دیگر همه چیز تمام می شود، فقط یک بار دیگر ضربه بزنم تا خیالمان راحت شود، و پتی را تلوتلوخوران رها کرد.

از کنار گله گاو که بی حرکت ایستاده بودند، رد شدم و به دوران بچگی فکر کردم و به آن همه شایعه درباره ی قطع اعضای بدن احشام و مردمی که قسم می خوردند کار شیطان پرست هاست. شیطان جایی نزدیک شهر ما در کانزاس کمین کرده بود؛ نیروی شری که مثل منظره ی دامنه ی تپه ها، واقعی و طبیعی بود. کلیسای ما بحث شیطان و جهنم نمی کرد اما اصل این ایده حتما کار کشیش بود: شیطان، با چشم های خونی و مثل چشم بز، می تواند قلب شما را به همان آسانی تسخیر کند که عیسی می تواند.