پرنده آبی (به فرانسوی: L'Oiseau bleu) نمایشنامهای از موریس مترلینک، نمایشنامهنویس و شاعر بلژیکی است که در سال ۱۹۰۸ منتشر شد. این نمایشنامه در 30 سپتامبر 1908 در تئاتر هنر مسکو به کارگردانی کنستانتین استانیسلاوسکی به نمایش درآمد و در سال 1910 در برادوی ارائه شد. این نمایشنامه برای چندین فیلم و یک سریال تلویزیونی اقتباس شده است. آهنگساز فرانسوی آلبرت وولف اپرایی نوشت (اولین بار در اپرای متروپولیتن نیویورک در سال 1919 اجرا شد) بر اساس نمایشنامه اصلی مترلینک، و ژرژت لبلانک عاشقانه مترلینک یک رمان ساخت.
داستان در مورد دختری به نام میتیل و برادرش تیلتیل است که در جستجوی خوشبختی هستند که توسط پرنده آبی خوشبختی به نمایندگی از پری خوب بریلون کمک می شود.
مترلینگ همچنین دنباله نسبتا ناشناخته ای برای پرنده آبی نوشت.
در صحنه آغازین، دو کودک با خوشحالی تزئینات زیبا و دسرهای غنی را که در خانه یک خانواده ثروتمند در آن نزدیکی می بینند، توصیف می کنند. وقتی بریلون میگوید این اشتباه است که ثروتمندان کیکهایشان را با تیلتیل و میتیل تقسیم نکنند، پسر او را اصلاح میکند. کافی است که او شادی دیگران را تماشا کند. شادی آنها در او حسادت ایجاد نمی کند. وقتی بچهها با تجملات، بهویژه بزرگترین آنها، یعنی تجمل ثروتمند بودن، ملاقات میکنند، دوباره بر این موضوع تأکید میشود. وقتی تیلتیل الماس را می چرخاند، سالن با درخشندگی خیره کننده ای غرق می شود و لوکس ها به شدت در جستجوی گوشه ای تاریک می گردند که در آن زشتی خود را از نور اثیری پنهان کنند.
در پایان نمایش، تیلتیل آنچه را که درباره شادی آموخته است نشان می دهد. از پنجره به جنگل نگاه می کند و می گوید چقدر زیباست. داخل خانه برای او بسیار دوست داشتنی تر از قبل به نظر می رسد. همچنین با دادن پرنده حیوان خانگی خود که بسیار آبی تر از قبل به نظر می رسد به کودک بیمار شادی زیادی برای دیگری ایجاد می کند.
چه اتفاقی می افتد وقتی دو ژانر علمی تخیلی و فانتزی، و انتظارات متفاوتی که از آن ها داریم، در تار و پود یکدیگر تنیده شوند؟
عالى بود لذت بردم