توماس مدتی است که خواب های وحشتناکی می بیند. خواب های آشفتهای که با شروع او را بیدار می کند و هرشب خواب شکننده او را از هم می پاشد. بعد از یک جلسه هیپنوتیزم که برای حل مشکلات بی خوابی خود ، یک بصیرت دردسر سساز بدست می آورد.
او می بیند که زن جوانی را شکنجه می کند ... با اطمینان به اینکه قتلی واقعا در حال وقوع است ، به جستجوی قربانی می رود. کابوس توماس تازه شروع شده است.
سیر سدریک ، نویسنده این کتاب که تحت عنوان کتاب «چشم هایت» به فارسی منتشر شده است، در این کتاب با تعلیقی فوق العاده مخاطبین خود را مجذوب میکند. این کتاب که در ژانر وحشت نوشته شده است به خوبی با فضاسازی های دقیق و حساب شده خواننده را با خود همراه می کند. سیر سدریک داستان خود را در این کتاب از دو روایت مجزا آغاز می کنند. دو روایتی که در ابتدای کتاب به نظر می رسد چندان نقاط مشترک بخصوصی با یکدیگر ندارند. اما رفته رفته این دو روایت با هم تداخل پبدا می کنند و داستان به نقطه اوج کشمکش خود می رسد.