اثری نوشته ی یکی از محبوب ترین رمان نویسان بریتانیا.
بهترین رمان هریس تاکنون.
یک داستان پریان شهری دلنشین.
این ها دیگر اهمیتی برای مردگان ندارد و مهم تر از آن، دیگر زندگی نیز اهمیتی برای آنان ندارد. زندگی با دغدغه های ناچیزش ادامه دارد، غافل از آن که خیلی زود، معجزه ای رخ می دهد و مرگ به آغوش زندگی باز می گردد.
از مردگان چیز زیادی باقی نمی ماند، جز چند صورت حساب، نام و کدپستی؛ در چمدانی که همچون تحفه ای در آستانه ی در خانه ای قدیمی رها شده و شاید روباه ها پاره اش کرده باشند، چیزی نمی توان یافت. از ایمیل های ارسالی چیزهای بسیاری می توان آموخت: نام، جزئیات حساب بانکی، اسم رمز، آدرس پست الکترونیکی و کدهای امنیتی. اگر ارتباط درستی میان این مشخصات برقرار کنید، می توانید به حساب بانکی فرد مورد نظرتان دست یابید؛ اتومبیلی کرایه کنید و حتی گذرنامه ی جدیدی بگیرید. به هر حال مردگان دیگر نیازی به این چیزها ندارند. به زعم من، آنان فقط در انتظار بخشش اند.
از هر بچه ای سوال کن و خواهی دید که آن ها آدم های شرور قصه ها را به قهرمانان ترجیح می دهند، جادوگران بدذات و گرگ های گرسنه را به شاهزاده ها و شاهزاده خانم های بی بو و بی خاصیت.
اگر همیشه با دیده ی شک و تردید به رمان های عاشقانه و طرفداران آن نگریسته اید و علت محبوب بودن این ژانر، کنجکاوی تان را برانگیخته است، با این مقاله همراه شوید