کتاب شهر جانوران

City of the Beasts
کد کتاب : 50324
مترجم :
شابک : 978-9645757838
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 322
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2002
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : ---

نامزد جایزه Missouri Gateway سال 2005

«ایزابل آلنده» از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب شهر جانوران اثر ایزابل آلنده

کتاب «شهر جانوران» رمانی نوشته ی «ایزابل آلنده» است که اولین بار در سال 2002 به انتشار رسید. پسری 15 ساله به نام «الکساندر کولد» در آستانه ی تجربه ی هیجان انگیزترین سفر عمرش قرار دارد. «الکساندر» پس از جدا شدن از خانواده و مادر بیمارش، به مادربزرگ بی باک خود می پیوندد که گزارشگر مجله است و مأموریت دارد به سفری به دنیای دورافتاده و خطرناک آمازون برود. مأموریت آن ها، در کنار سایر اعضای گروه، تهیه ی گزارش از موجودی افسانه ای در آمازون است که با نام «جانور» شناخته می شود. «الکساندر» در زیر انبوه درختان، بیش از هر آنچه که قبلا تصور می کرد، شگفتی هایی را درباره ی جهان های مخفی جنگل های بارانی کشف می کند.

کتاب شهر جانوران

ایزابل آلنده
ایزابل آلنده، زاده ی 2 آگوست 1942، نویسنده ای اهل شیلی است. رمان‌های او اغلب در سبک رئالیسم جادویی جای می‌گیرند. در سال ۱۹۸۱ زمانی که پدربزرگش در بستر بیماری بود، ایزابل نگاشتن نامه‌ای به وی را شروع کرد که دستمایه رمان بزرگ «خانه ارواح» گردید. پائولا نام دختر وی است که پس از تزریق اشتباه دارو به کما رفت. ایزابل رمان «پائولا» را در سال ۱۹۹۱ بصورت نامه‌ای خطاب به دخترش نوشته‌است. رمان‌های آلنده به بیش از سی زبان ترجمه شده و نویسنده خود را به...
نکوداشت های کتاب شهر جانوران
Filled with adventure, rich mythology, and magical realism.
سرشار از ماجراجویی، اسطوره شناسی غنی، و رئالیسم جادویی.
Barnes & Noble

An unforgettable journey.
سفری فراموش نشدنی.
Amazon Amazon

From globally celebrated novelist Isabel Allende.
اثری از رمان نویس تحسین شده در سطح جهان، «ایزابل آلنده».
Booktopia

قسمت هایی از کتاب شهر جانوران (لذت متن)
«الکساندر» خودش را وسط شلوغی فرودگاه نیویورک یافت که جمعیت، چمدان ها و بسته هایشان را هل می دادند و به پشت پای او می زدند. مثل آدم آهنی بودند، هر کدام گوشی تلفن همراهی را به گوش چسبانده بودند و مثل دیوانه ها با خودشان حرف می زدند. تنها بود.

دو بار مادربزرگش را پیج کرد و جوابی نشنید، حالا دیگر مجبور بود برای تلفن کردن پول خرد کند. حافظه ی خوبی داشت و شماره ی تلفن و نشانی خانه ی او را می دانست. پیش از آن به خانه ی «کیت» نرفته بود، اما گاه و بیگاه برای او کارت پستال می فرستاد. به تلفن مادربزرگش زنگ زد و زنگ زد و خدا خدا می کرد که یکی گوشی را بردارد. گیج و منگ از خودش پرسید، حالا چه کار کنم؟

به نظرش رسید به پدرش زنگ بزند و از او کسب تکلیف کند، اما می ترسید گران تمام شود. به علاوه دوست نداشت مثل بچه ها رفتار کند. تازه از دست پدرش چه کاری برمی آمد؟ نه، «الکس» تصمیم گرفت عصبانی نشود، حالا اگر مادربزرگش دیر کرده، یا در راه بندان گیر کرده یا این که توی محوطه ی فرودگاه دنبال او می گردد و لابد بدون این که متوجه همدیگر شده باشند، از کنار هم گذشته اند.