رمان حاضر روایتگر داستان زندگی دو شخصیت در دو زمان متفاوت است؛ شخصیت اصلی رمان دختری به نام نیلوفر است که از طریق او با داستان زندگی مریم آشنا می شویم. از دیگر آثار نویسنده می توان به رمان “سه ترکه بر دوچرخه، من، میمون و پدر” و مجموعه داستان “خواب با چشمان باز” اشاره کرد.
رمان پیراهن بی درز مریم تجربه ی نسلی است درگیر بهبود جهان و آفرینش حماسه های بزرگ.یک شب در میان ماهی می خوردیم. ماهی های سفت و بی خاری که احمد می گفت گوشت بچه را سفت می کنند. از حوضچه می آوردند. دلم را به هم می زد و وزنم را پایین می آورد، اما چاره نبود. هیولا توی شکمم حرکات دورانی می کرد. قلب کوچکی کنار پهلوهایم می زد. با دکتر یاوری تلفنی صحبت کردم. گفت به خیالت می آید. شاید لگنت کوچک است وگرنه هنوز برای حرکات دورانی بچه خیلی زود است. سر به سرم گذاشت و گفت شاید هم مثل پدرش یک شیطان خبیث است. اما بچه به اندرون من لگد می زد. شب ها تا صبح توی خانه راه می رفتم. از پشت شیشه های مه گرفته به پرتقال زار چشم می دوختم. سایه بود و تاریکی. صدای دریا بود و کوکوی مرغ شب. دم هوا بود و ابر خفقان زا.
این یعنی فرق داریم. یعنی آینده مان روشن است؟ نبود، واقعا نبود. حالا که به باغچه ی خشک خانه، به اتاق های متروک، به یک قبر جوان مرگ نگاه می کنم، می بینم چقدر خاله ها و دایی هایم خوشبخت بودند که بچه هایشان یک طوری نبودند، که نمره های ریاضیاتشان خوب بود، که تالاپی از درخت می افتادند، که نقاشی هایشان گه بود، چشم چشم دوابرو بود. حالا همه شان استاد دانشگاه، دبیر و مهندس و معمار و کوفت و هزار چیز دیگرند..
عالیه این کتاب، یکی از بهترین رمانهای سیاسی و اجتماعی چند سال اخیره